صفت ( adjective )
• (1) تعریف: that rattles.
- a rattling window
[ترجمه گوگل] یک پنجره کوبنده
[ترجمه ترگمان] یک پنجره پر سر و صدا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک پنجره پر سر و صدا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) vigorous, brisk, or good.
- a rattling performance
[ترجمه گوگل] یک عملکرد تند و تیز
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) very.
- a rattling good show
[ترجمه گوگل] یک نمایش خوب تند و تیز
[ترجمه ترگمان] یه نمایش خیلی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه نمایش خیلی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید