rationality

/ˌræʃəˈnæləti//ˌræʃəˈnælɪti/

معنی: عقلانیت، معقولیت
معانی دیگر: خردپذیری، خردمندی، بخردی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being rational; clarity of thinking.
مشابه: coherence, mind, reason, right

(2) تعریف: sensibleness or reasonableness.
مشابه: right

- the rationality of wearing seat belts
[ترجمه گوگل] عقلانیت بستن کمربند ایمنی
[ترجمه ترگمان] عقلانیت کمربند ایمنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: mental balance; sanity.
مشابه: mind, reason, right

جمله های نمونه

1. When the final vote came, rationality took over.
[ترجمه گوگل]رای نهایی که آمد، عقلانیت حاکم شد
[ترجمه ترگمان]وقتی رای نهایی رسید، عقلانیت به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We live in an era of rationality.
[ترجمه گوگل]ما در عصر عقلانیت زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در عصر عقلانیت زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. False notions of rationality have been imputed to the Modern Movement in architecture, stressing economic and technological imperatives.
[ترجمه گوگل]مفاهیم نادرست عقلانیت به جنبش مدرن در معماری نسبت داده شده است که بر الزامات اقتصادی و تکنولوژیکی تأکید دارد
[ترجمه ترگمان]تصورات غلط درباره عقلانیت از جنبش مدرن در معماری، تاکید بر نیازهای اقتصادی و تکنولوژیکی ناشی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Functional as opposed to philosophical rationality is experienced by men and women in work, by government and through bureaucracy.
[ترجمه گوگل]کارکردی بر خلاف عقلانیت فلسفی توسط مردان و زنان در کار، توسط دولت و از طریق بوروکراسی تجربه می شود
[ترجمه ترگمان]عملکردی که با عقلانیت فلسفی مخالف است توسط مردان و زنان در کار، توسط دولت و از طریق بوروکراسی، تجربه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At the centre of this emergent mode of rationality was the negotiation of long-term employment tenure in the immediate post-war years.
[ترجمه گوگل]در مرکز این حالت نوظهور عقلانیت، مذاکره برای تصدی شغل طولانی مدت در سالهای بلافاصله پس از جنگ بود
[ترجمه ترگمان]در مرکز این حالت نوظهور عقلانیت، مذاکره دوره تصدی بلند مدت در سال های بعد از جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It imposed the rule of rationality in exactly that place most likely to resist it.
[ترجمه گوگل]حاکمیت عقلانیت را دقیقاً در همان مکان تحمیل کرد که به احتمال زیاد در برابر آن مقاومت می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون، قانون عقلانیت را دقیقا در همان جایی که احتمال داشت در برابر آن مقاومت کند تحمیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Critical rationality could not be a property of individuals; it was a product of a certain set of social relations.
[ترجمه گوگل]عقلانیت انتقادی نمی تواند دارایی افراد باشد محصول مجموعه خاصی از روابط اجتماعی بود
[ترجمه ترگمان]عقلانیت انتقادی نمی توانست یک ویژگی از افراد باشد؛ بلکه محصول یک مجموعه خاص از روابط اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rationality According to classical criminology we mostly behave in a rational manner.
[ترجمه گوگل]عقلانیت بر اساس جرم شناسی کلاسیک، ما بیشتر به شیوه ای عقلانی رفتار می کنیم
[ترجمه ترگمان]Rationality با توجه به جرم شناسی کلاسیک ما اغلب با یک روش منطقی رفتار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There seems no particular reason to ascribe economic rationality to one group and not the other.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد دلیل خاصی برای نسبت دادن عقلانیت اقتصادی به یک گروه و نه گروه دیگر وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هیچ دلیل خاصی برای نسبت دادن عقلانیت اقتصادی به یک گروه و نه به دیگری وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rationality of faith goes hand in hand with the mystery of faith.
[ترجمه گوگل]عقلانیت ایمان با رمز و راز ایمان همراه است
[ترجمه ترگمان]عقلانیت ایمان به دست راز ایمان دست می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In short, rationality is a condition of the full realization of the meaning of higher education.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، عقلانیت شرط تحقق کامل معنای آموزش عالی است
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، عقلانیت یک شرط از درک کامل معنای آموزش عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the analysis offered here, rationality is partly a matter of engaging in a dialogue with others in an appropriate way.
[ترجمه گوگل]بر اساس تحلیل ارائه شده در اینجا، عقلانیت تا حدی مربوط به درگیر شدن در گفتگو با دیگران به شیوه ای مناسب است
[ترجمه ترگمان]در تحلیل ارایه شده در اینجا، عقلانیت تا حدودی موضوع درگیر شدن در گفتگو با دیگران به شیوه ای مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bounded rationality is a weak form of rationality.
[ترجمه گوگل]عقلانیت محدود شکل ضعیفی از عقلانیت است
[ترجمه ترگمان]عقلانیت محدود یک شکل ضعیف از عقلانیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He stresses the rationality and efficiency of network recruitment for both employers and prospective employees.
[ترجمه گوگل]او بر عقلانیت و کارآمدی استخدام شبکه برای کارفرمایان و کارمندان آینده تاکید می کند
[ترجمه ترگمان]او بر عقلانیت و کارایی کارمند یابی شبکه برای کارفرمایان و کارمندان آتی تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقلانیت (اسم)
rationality

معقولیت (اسم)
rationality, reasonableness

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being intelligent, sensibleness

پیشنهاد کاربران

یعنی عقلانیت یا خردورزی: در فلسفه یونانی، به بکارگیری عقل و خرد برای حصول شناخت گفته می شود که در مقابل مفاهیمی چون، تجربه گرایی یا اصالت حس قرار می گیرد.
لطفاً با Rationalism به معنی عقلگرایی یا خردگرایی ( مکتب اصالت عقل یعنی تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار ) اشتباه نشود.
...
[مشاهده متن کامل]

Rationality is the quality of being guided by or based on reason. In this regard, a person acts rationally if they have a good reason for what they do or a belief is rational if it is based on strong evidence.
This quality can apply to an ability, as in a rational animal, to a psychological process, like reasoning, to mental states, such as beliefs and intentions, or to persons who possess these other forms of rationality.
A thing that lacks rationality is either arational, if it is outside the domain of rational evaluation, or irrational, if it belongs to this domain but does not fulfill its standards.

خردگرایی ، توی فلسفه خردگرایی یه جنبش بود که نمونه برجسته آن سقراط هست.
مثلا ما میگیم دین انسانهای بدوی ناخرد یا بی خرد بود، یعنی از دید خردگرایی سقراطی ، عمل نمیکردن: he elaborates on the last point about the irrationality of primitive religion
...
[مشاهده متن کامل]

یا وقتی میگیم فیلسوفی مثل نیچه نا خردگرا است، یعنی بااین معیار خردگرایی که سقراط نمونه اش هست مخالفه
این یه فرقی با راسیونالیسم یاخردورزی داره. راسیونالیسم به نتیجه میرسه. اما خردگرایی به تضاد. هر دو تا با پرسشگری و عقل سرو کار داره، مثلا اینکه'ما وجود داریم' حالا این پرسش که' اصلا چرا ما وجود داریم؟' میشه خردگرایی چون این پرسش تضاد داره با 'وجودداشتن'،
Rationality means that there is a premise, but it leads to a question. This question contradicts the premise, and the contradiction is resolved by an answer. But this answer produces yet another question, problem, and contradiction.
For example, the premise can be that “I exist” and the question can be: Why do I exist? This question contradicts the premise because we suppose that if something exists, then it must have a purpose. But one can deny such a purpose: we exist for no particular reason. That would not, however, put an end to questions; the questions will simply be changed. For instance, the question can be: How can I continue to exist? Or survive eternally?

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rationalize
✅️ اسم ( noun ) : rationalization / rationality / rationale / rationalism / rationalist / rationalistic
✅️ صفت ( adjective ) : rational / rationalist
✅️ قید ( adverb ) : rationally
خرد پذیری ( روانشناسی )
تدبیرگرانانه - مدبرانه - مبتنی بر تدبیر و تعقل - تدبیرگری - اصل تدبیرگری در تصمیمات
گویایی

بپرس