ratification

/ˌrætəfəˈkeɪʃn̩//ˌrætɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: تصدیق، قبول، تصویب، قبولی، انعقاد
معانی دیگر: حق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of ratifying; formal approval or sanction, esp. by a legislature.

- The new amendment is awaiting ratification.
[ترجمه گوگل] اصلاحیه جدید در انتظار تصویب است
[ترجمه ترگمان] اصلاحیه جدید منتظر تصویب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being ratified.

جمله های نمونه

1. The agreement is subject to ratification by the Senate.
[ترجمه گوگل]این توافق منوط به تصویب سنا است
[ترجمه ترگمان]این توافقنامه منوط به تصویب مجلس سنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The EU will now complete ratification of the treaty by June
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا اکنون تصویب این معاهده را تا ژوئن کامل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا اکنون تصویب عهدنامه را تا ماه ژوئن به پایان خواهد رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The treaty is awaiting ratification.
[ترجمه گوگل]این معاهده در انتظار تصویب است
[ترجمه ترگمان]این معاهده منتظر تصویب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That could lead to full ratification of the Maastricht treaty by Britain shortly afterwards.
[ترجمه گوگل]این می تواند به تصویب کامل معاهده ماستریخت توسط بریتانیا در مدت کوتاهی پس از آن منجر شود
[ترجمه ترگمان]این می تواند منجر به تصویب کامل پیمان ماستریخت توسط بریتانیا در مدت کوتاهی پس از آن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To stress the urgency for ratification, Clinton assembled a bipartisan coalition of supporters including Republicans such as retired Army Gen.
[ترجمه گوگل]برای تاکید بر ضرورت تصویب، کلینتون یک ائتلاف دو حزبی از حامیان خود از جمله جمهوری خواهان مانند ژنرال بازنشسته ارتش تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]کلینتون برای تاکید بر ضرورت تصویب، ائتلاف دو حزبی از هواداران از جمله جمهوری خواهان بازنشسته مانند ژنرال بازنشسته ارتش را تشکیل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The decision was subject to ratification by the Senate before any legal proceedings could begin.
[ترجمه گوگل]این تصمیم قبل از شروع هر گونه رسیدگی قانونی منوط به تصویب توسط سنا بود
[ترجمه ترگمان]این تصمیم مشروط به تصویب مجلس سنا قبل از هر گونه دادرسی قانونی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The treaty was scheduled for a ratification vote during the presidential election campaign last year.
[ترجمه گوگل]قرار بود این معاهده در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته به تصویب برسد
[ترجمه ترگمان]این معاهده قرار است در طی کمپین انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته تصویب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Convention was to come into force upon ratification by 30 states.
[ترجمه گوگل]این کنوانسیون قرار بود پس از تصویب توسط 30 کشور لازم الاجرا شود
[ترجمه ترگمان]این کنوانسیون جهت تصویب توسط ۳۰ کشور به تصویب رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Through this ratification process, practitioners contribute to the development of criteria by which their practice will be judged.
[ترجمه گوگل]از طریق این فرآیند تصویب، شاغلین به توسعه معیارهایی کمک می کنند که بر اساس آن عملکرد آنها مورد قضاوت قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]از طریق این فرآیند تصویب، افراد حرفه ای به توسعه معیارهایی کمک می کنند که از طریق آن ها عمل آن ها مورد قضاوت قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In Jacobean drama masculine identity requires masculine ratification.
[ترجمه گوگل]در درام ژاکوبین هویت مردانه نیازمند تایید مردانه است
[ترجمه ترگمان]در فرهنگ خلق چین، هویت مردانه به تصویب مردانه نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ratification encourages willingness to acknowledge a problem and develops commitment to its solution.
[ترجمه گوگل]تصویب، تمایل به تصدیق یک مشکل را تشویق می کند و تعهد به راه حل آن را توسعه می دهد
[ترجمه ترگمان]این کنوانسیون تمایل به تایید یک مشکل و ایجاد تعهد به راه حل آن را تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Final ratification can be reserved for a satisfactory outcome of the debate.
[ترجمه گوگل]تصویب نهایی را می توان برای یک نتیجه رضایت بخش از بحث رزرو کرد
[ترجمه ترگمان]تصویب نهایی می تواند برای یک نتیجه رضایت بخش از این بحث حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. March 3 199 was the deadline for such ratification.
[ترجمه گوگل]3 مارس 199 آخرین مهلت برای چنین تصویبی بود
[ترجمه ترگمان]در ۳ مارس ۱۹۹ مهلت برای چنین تصویب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصدیق (اسم)
affirmation, admission, validity, acknowledgment, authentication, certification, verification, confirmation, ratification, avouchment, testimony, admittance, validation, intromission

قبول (اسم)
admission, reception, imprimatur, agreement, compliance, acknowledgment, adoption, ratification, intromission

تصویب (اسم)
resolution, imprimatur, ratification, approbation, passage, okay, approval, enactment, sanction, okey

قبولی (اسم)
ratification, approbation

انعقاد (اسم)
conclusion, ratification, coagulation, coalescence, gelation, ligation

انگلیسی به انگلیسی

• certification, approval, sanction, authorization
ratification of an agreement or proposal occurs when it is formally approved and adopted by a government or organization; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The official approval or confirmation of something, often a treaty or law 📝
🔍 مترادف: Confirmation
✅ مثال: The ratification of the agreement was delayed until all terms were reviewed.
تایید رسمی
در حقوق، تنفیذ

بپرس