ratepayer

/ˈreɪtˌpeər//ˈreɪtpeɪə/

(انگلیس) مالیات دهنده، عوارض دهنده (به شهرداری)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: ratepaying (adj.), ratepaying (n.)
• : تعریف: someone who pays a usu. regular charge for the use of a utility such as electricity.

جمله های نمونه

1. Any new ratepayer has six months to appeal from the date he or she became responsible for rates.
[ترجمه گوگل]هر نرخ‌دهی جدید از تاریخی که مسئول نرخ‌ها شد، شش ماه فرصت دارد که درخواست تجدیدنظر کند
[ترجمه ترگمان]هر ratepayer جدید شش ماه وقت دارد تا از روزی که او مسئول نرخ ها می شود درخواست استیناف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Division of Ratepayer Advocates disagrees with many aspects of the buyout.
[ترجمه گوگل]بخش حامیان نرخ پرداخت کننده با بسیاری از جنبه های خرید موافق نیست
[ترجمه ترگمان]گروه طرفداران Ratepayer با جنبه های زیادی از این خرید مخالفند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Modern economy is a kind of lawful economy, legally ratepaying is an obligation of the enterprises (ratepayer).
[ترجمه گوگل]اقتصاد مدرن نوعی اقتصاد قانونی است، از نظر قانونی پرداخت نرخ از تعهدات بنگاه ها (نرخ دهندگان) است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد مدرن نوعی اقتصاد قانونی است، به طور قانونی ratepaying یک تعهد شرکت ها است (ratepayer)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fall-back is the Floating RatePayer Calculation Amount.
[ترجمه گوگل]بازگشتی، مبلغ محاسبه نرخ شناور است
[ترجمه ترگمان]The محاسبه مقدار محاسبه RatePayer شناور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Increasingly the Thatcher governments became the protector of the ratepayer rather than the defender of local democracy.
[ترجمه گوگل]دولت‌های تاچر به‌طور فزاینده‌ای به جای مدافع دموکراسی محلی، حامی نرخ‌دهندگان شدند
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای، دولت تاچر به جای مدافع دموکراسی محلی، حامی the شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It sailed out of the horizontally opening window and fell on the bowler hat of a ratepayer on the street underneath.
[ترجمه گوگل]از پنجره‌ای که به‌صورت افقی باز می‌شد بیرون رفت و روی کلاه کاسه‌دهنده یک نرخ‌پرداخت در خیابان زیر آن افتاد
[ترجمه ترگمان]از پنجره باز به سمت افقی حرکت کرد و بر روی کلاه لبه دار یک ratepayer در خیابان زیرین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Expenses incurred by telephone company that are charged to the ratepayer by being allowed in the company's rate-base.
[ترجمه گوگل]هزینه های انجام شده توسط شرکت تلفن که با مجاز بودن در نرخ پایه شرکت به عهده نرخ دهنده می باشد
[ترجمه ترگمان]هزینه های صرف شده توسط شرکت تلفن که با مجاز بودن در نرخ سود شرکت شارژ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. New Jersey Governor John Corzine appointed Singh to the post of ratepayer advocate, representing New Jersey consumers of services such as energy and water.
[ترجمه گوگل]جان کورزین، فرماندار نیوجرسی، سینگ را به عنوان مدافع نرخ پرداخت کننده، به نمایندگی از مصرف کنندگان خدماتی مانند انرژی و آب نیوجرسی منصوب کرد
[ترجمه ترگمان]فرماندار نیوجرسی، جان Corzine سینگ را به پست مدافع ratepayer منصوب کرد که نشانگر مصرف کنندگان جدید خدماتی از قبیل انرژی و آب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Neither restrictions on sale or letting, such as those that apply to Home Ownership Scheme flats, nor the financial status of the ratepayer, can be taken into account.
[ترجمه گوگل]نه محدودیت‌های فروش یا اجاره، مانند محدودیت‌هایی که در مورد آپارتمان‌های طرح مالکیت خانه اعمال می‌شود، و نه وضعیت مالی نرخ‌پرداز را نمی‌توان در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان]نه محدودیت هایی برای فروش و یا اجازه دادن، مانند آن هایی که در طرح مالکیت خانه و یا وضعیت مالی of صدق می کنند، را می توان به حساب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• taxpayer
in britain, a ratepayer was a person who had to pay rates: see rate 3.

پیشنهاد کاربران

بپرس