rat race

/ˈrætˈreɪs//rætreɪs/

(آمریکا - خودمانی) دوندگی (به ویژه برای امرار معاش)، کشاکش، به این در وآن در زدن، سگ دوی، عملیات رقابت امیز عنیف و شتاب امیز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an exhausting, competitive struggle or routine.

جمله های نمونه

1. Paul got caught up in the rat race and was never at home.
[ترجمه amin] پل در این عملیات رقابت آمیز گیر کرده و هرگز در خانه نبوده
|
[ترجمه عباس] پل مشغول سگ دو بوده ( کار بیهوده ) و هرگز خانه نبوده
|
[ترجمه گوگل]پل در مسابقه موش گرفتار شد و هرگز در خانه نبود
[ترجمه ترگمان]پل تو مسابقه موش گیر کرده و هیچ وقت خونه نبوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه amin] من مجبور شدم از این عملیات رقابت آمیز ( کشاکش، دوندگی ) خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم.
|
[ترجمه گوگل]من باید از مسابقه موش خارج می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dad wants to get out of the rat race and move back to his hometown.
[ترجمه گندم] پدر میخواد از سگ دو زدن دست برداره و به شهرش برگرده
|
[ترجمه گوگل]پدر می خواهد از مسابقه موش خارج شود و به زادگاهش برگردد
[ترجمه ترگمان]بابا می خواد از مسابقه موش بره بیرون و به زادگاه خودش برگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They longed to escape from the rat race and move to the countryside.
[ترجمه گوگل]آنها آرزو داشتند از مسابقه موش فرار کنند و به روستاها بروند
[ترجمه ترگمان]آن ها مشتاق بودند که از مسابقه موش فرار کنند و به منطقه روستایی نقل مکان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He decided to get out of the rat race, and went to work on a farm.
[ترجمه سهیلا] او تصمیم گرفت که دست از دوندگی ( سگ دو زدن ) برداره و رفت که توی یه مزرعه کار کنه
|
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از مسابقه موش خارج شود و برای کار در مزرعه رفت
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از مسابقه موش خلاص شود و در یک مزرعه کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At least we would be out of the rat race until I had worked up some seniority in my job.
[ترجمه گوگل]حداقل تا زمانی که من در شغلم سابقه کار نداشته باشم، از رقابت موش خارج می شویم
[ترجمه ترگمان]حداقل تا زمانی که یک دختر بزرگ تر را در شغلم پیدا کرده بودم از مسابقه جاسوسی خارج می شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She decided to drop out of the rat race because she couldn't stand working 60 hours a week.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از مسابقه موش کنار بگذارد زیرا نمی توانست 60 ساعت در هفته کار کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت از مسابقه موش خارج شود چون نمی توانست ۶۰ ساعت در هفته کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Retirement: It's nice to get out of the rat race, but you have to learn to get along with less cheese. Gene Perret
[ترجمه گوگل]بازنشستگی: خروج از مسابقه موش خوب است، اما باید یاد بگیرید که با پنیر کمتر کنار بیایید جین پرت
[ترجمه ترگمان]بازنشستگی: خوب است از نژاد موش خارج شوید، اما باید یاد بگیرید که با پنیر کم تر همراه شوید ژن Perret
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children are forced into the rat race for higher salary and prestige.
[ترجمه گوگل]بچه ها برای دستمزد و اعتبار بالاتر مجبور به مسابقه موش می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به خاطر حقوق و اعتبار بالاتر به نژاد موش تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too much of a rat race.
[ترجمه گوگل]مسابقه موش بیش از حد
[ترجمه ترگمان] زیادی نژاد موش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Life is a rat race. 3
[ترجمه گوگل]زندگی مسابقه موش است 3
[ترجمه ترگمان]زندگی یک نوع موش است ۳
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The party last night was a rat race . It was too noisy and crowded.
[ترجمه گوگل]مهمانی دیشب مسابقه موش بود خیلی پر سر و صدا و شلوغ بود
[ترجمه ترگمان] مهمونی دیشب یه نژاد موش بود خیلی شلوغ و شلوغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are all involved in a rat race, whether we want to be or not.
[ترجمه گوگل]همه ما چه بخواهیم چه نخواهیم درگیر مسابقه موش هستیم
[ترجمه ترگمان]همه ما در یک مسابقه موش درگیر هستیم، چه بخواهیم چه نخواهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dance last night was a rat race.
[ترجمه گوگل]رقص دیشب مسابقه موش بود
[ترجمه ترگمان] رقص دیشب یه نژاد موش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] موش دوان

انگلیسی به انگلیسی

• race to the top, race to be the best
if you describe a job or way of life as a rat race, you mean that the people in it are all competing fiercely with each other; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

The term “rat race” refers to a competitive and relentless pursuit of success, often in the context of a fast - paced and high - stress modern society.
تلاش رقابتی و بی امان برای موفقیت، اغلب در چارچوب یک جامعه مدرن پرشتاب و پر استرس
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I’m tired of being caught up in the rat race. I want to live a simpler life.
In a discussion about work - life balance, someone might say, “The rat race can take a toll on your mental health. ”
A person expressing frustration with societal pressures might say, “I feel trapped in the never - ending rat race of trying to keep up with everyone else. ”

سگ دو ( تلاش بی پایان، پوچ و بیهوده برای رسیدن به چیزی ) .
اصطلاح عامیانه سگ دو زدن
توضیح درباره اصطلاح rat race
اصطلاح مسابقه موش ها برمی گردد به موش های آزمایشگاهی که آنها را درون قفسی پر از راه های مارپیچ می گذارند و در انتهای راه پنیری قرار می دهند. موش ها باید آنقدر بدوند و از این راه های مارپیچ بگذرند تا به تکه اندکی پنیر برسند. در فارسی به تلاش بیهوده کردن برای یک لقمه نان در آوردن سگ دو زدن می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: سایت بیاموز

سگ دو زدن
چشم و هم چشمی کردن
Grind, busy life
a lifestyle in which you are always chasing money and success but never getting it.
وضعیت کسالت بار و بی ارزش
سگ دو زدن - کار و رقابت سخت در زندگی برای امرار معاش
scamper بتاخت
کوپلر حلقوی
inf. a fierce competition for success, wealth, or power
a difficult, tiring, often competitive activity or routine
an exhausting and usu. competitive routine activity
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس