صفت ( adjective )
حالات: rarer, rarest
مشتقات: rareness (n.)
حالات: rarer, rarest
مشتقات: rareness (n.)
• (1) تعریف: happening or being found very infrequently; uncommon.
• مترادف: exceptional, uncommon, unusual
• متضاد: common, frequent, prevalent
• مشابه: infrequent, recherch�, scarce, singular, unique
• مترادف: exceptional, uncommon, unusual
• متضاد: common, frequent, prevalent
• مشابه: infrequent, recherch�, scarce, singular, unique
- Cool days like this are rare in the summer down here.
[ترجمه عرفان جهانی] چنین روزهای خنکی در فصل تابستان در این منطقه نادر است.|
[ترجمه گوگل] روزهای خنکی مانند این در تابستان در اینجا نادر است[ترجمه ترگمان] روزه ای خوبی مثل این تو این پایین تابستان نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A major celebrity coming to our town is a rare event.
[ترجمه کاظم فرقانی] آمدن یکی از مشهورترین افراد به شهر ما یک رویداد نادر است.|
[ترجمه گوگل] آمدن یک سلبریتی بزرگ به شهر ما یک اتفاق نادر است[ترجمه ترگمان] یکی از مشاهیر بزرگ که به شهر ما می آید، رویدادی بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is rare to see these birds in our region.
[ترجمه کاظم فرقانی] دیدن این پرندگان در منطقه ما نادر است.|
[ترجمه گوگل] در منطقه ما به ندرت می توان این پرندگان را دید[ترجمه ترگمان] دیدن این پرندگان در منطقه بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tigers are becoming rare in that part of India now.
[ترجمه کاظم فرقانی] اکنون، ببر ها در آن بخش از هند در حال کمیاب شدن هستند.|
[ترجمه گوگل] ببرها در آن بخش از هند اکنون کمیاب می شوند[ترجمه ترگمان] ببرها در این بخش از هند در حال کمیاب شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: uncommonly great or admirable.
• مترادف: exceptional, singular
• متضاد: commonplace, ordinary
• مشابه: extraordinary, outstanding, phenomenal, recherch�, remarkable
• مترادف: exceptional, singular
• متضاد: commonplace, ordinary
• مشابه: extraordinary, outstanding, phenomenal, recherch�, remarkable
- He has generosity to a rare degree.
[ترجمه گوگل] او سخاوتمندی در حد نادری دارد
[ترجمه ترگمان] او نسبت به درجه نادری برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نسبت به درجه نادری برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of great value because of uncommonness.
• مترادف: precious
• متضاد: common, everyday
• مشابه: priceless, recherch�, singular, valuable
• مترادف: precious
• متضاد: common, everyday
• مشابه: priceless, recherch�, singular, valuable
- These gems are rare and costly.
[ترجمه کاظم فرقانی] این جواهرات نادر و گران هستند.|
[ترجمه گوگل] این جواهرات کمیاب و گران قیمت هستند[ترجمه ترگمان] این سنگ های قیمتی کمیاب و پر هزینه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He prizes his rare postage stamps very highly.
[ترجمه گوگل] او به تمبرهای پستی کمیاب خود جایزه بسیار بالایی می دهد
[ترجمه ترگمان] او به تمبر ارزان قیمتی خود جایزه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به تمبر ارزان قیمتی خود جایزه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: lacking density, as a gas or the atmosphere.
• مترادف: rarefied
• مشابه: attenuate, tenuous, thin
• مترادف: rarefied
• مشابه: attenuate, tenuous, thin
- The air is rare on the top of a high mountain.
[ترجمه گوگل] هوا در بالای یک کوه مرتفع نادر است
[ترجمه ترگمان] هوا در بالای کوه بلند نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هوا در بالای کوه بلند نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید