rapid

/ˈræpəd//ˈræpɪd/

معنی: تند، چابک، سریع، سریع السیر، تندرو
معانی دیگر: تیزگام، تیز تاز، (معمولا جمع) رود یا نهر تند، تند آب، آب شیب، ترابری سریع السیر (با ترن یا ماشین)، پرشیب، سریع العمل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: happening in a brief time.
مترادف: quick, sharp, swift
متضاد: slow
مشابه: fast, hasty, snappy, sudden

- Taking part in actual combat caused a rapid change in his ideas.
[ترجمه گوگل] شرکت در نبرد واقعی باعث تغییر سریع در افکار او شد
[ترجمه ترگمان] شرکت در نبرد واقعی تغییر سریعی در افکارش ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: moving or progressing swiftly.
مترادف: fast, quick, speedy, swift
متضاد: slow
مشابه: express, fleet, rushing

- The rapid water in the middle of the stream is dangerous to swim in.
[ترجمه گوگل] آب تند وسط نهر برای شنا کردن خطرناک است
[ترجمه ترگمان] آب سریع در وسط رودخانه برای شنا کردن خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: marked by high speed.
متضاد: slow
مشابه: fast, hurried, quick, speedy

- Her rapid speech is sometimes hard to understand.
[ترجمه گوگل] گفتار سریع او گاهی اوقات به سختی قابل درک است
[ترجمه ترگمان] سخنرانی سریع او گاهی به سختی قابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm learning Spanish at a rapid pace now that I have native speakers to converse with.
[ترجمه گوگل] اکنون که زبان مادری برای مکالمه دارم، اسپانیایی را با سرعتی سریع یاد می‌گیرم
[ترجمه ترگمان] من در حال حاضر زبان اسپانیایی را با سرعتی سریع یاد می گیرم که گویشوران بومی برای صحبت کردن با آن ها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city is expanding its rapid transit system.
[ترجمه گوگل] این شهر در حال گسترش سیستم حمل و نقل سریع خود است
[ترجمه ترگمان] این شهر در حال گسترش سیستم حمل و نقل سریع خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: rapidly (adv.), rapidness (n.)
• : تعریف: (usu. pl.) a fast-moving part of a river or stream.

جمله های نمونه

1. rapid economic growth produced unexpected social repercussions
رشد سریع اقتصادی پیامدهای اجتماعی غیر منتظره ای دربر داشت.

2. rapid growth
رشد سریع

3. rapid pulse
نبض تند

4. a rapid depreciation of currency
افت سریع در ارزش پول

5. a rapid movement
حرکت سریع

6. a rapid progression of disappointing events
توالی سریع رویدادهای نومید کننده

7. a rapid train
قطار تندرو

8. his rapid advancement as an army officer
ترقی سریع او به عنوان یک افسر ارتش

9. the rapid assimilation of new techniques in industry
جذب سریع روش های جدید در صنعت

10. the rapid industrialization of japan
صنعتی شدن سریع ژاپن

11. the rapid pulse of the sewing machine's needle
ضربان تند سوزن چرخ خیاطی

12. in rapid succession
تند و پی در پی،بلافاصله یکی پس از دیگری

13. the metropolitan rapid transit system
سازگان ترابرد سریع شهری

14. to make rapid strides
پیشرفت سریع کردن

15. foreigners marveled at the country's rapid progress
پیشرفت سریع کشور،خارجیان را حیرت زده کرد.

16. glass can break because of rapid heating or chilling
شیشه ممکن است به واسطه ی زود گرم شدن یا سرد شدن بشکند.

17. i heard three shots fired in rapid succession
صدای سه تیر را شنیدم که پشت سرهم شلیک شد.

18. i had qualms about swimming in that cold, rapid river
از شنا کردن در آن رود سرد و سریع السیر اضطراب داشتم.

19. the service sector of our economy has had rapid growth
بخش خدمات اقتصاد ما رشد سریعی داشته است.

20. the construction of the bridge is proceeding at a rapid pace
ساختن پل با آهنگ سریع پیش می رود.

21. he lost the pistol match due to a jam during the rapid fire
به واسطه ی گیر کردن تپانچه هنگام تیراندازی سریع،مسابقه را باخت.

22. The patient made a rapid recovery.
[ترجمه گوگل]بیمار به سرعت بهبود یافت
[ترجمه ترگمان]بیمار بهبودی سریعی به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His skin was dry and hot, his breathing rapid and jerky.
[ترجمه گوگل]پوستش خشک و داغ بود و نفسش تند و تند بود
[ترجمه ترگمان]پوستش خشک و گرم بود، تنفسش تند و تند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. His arm was a rapid blur of movement as he struck.
[ترجمه گوگل]هنگام ضربه زدن، بازوی او تاری حرکتی سریع داشت
[ترجمه ترگمان]همچنان که ضربه می زد، دستش حرکت سریعی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Immersion in cold water resulted in rapid loss of heat.
[ترجمه گوگل]غوطه ور شدن در آب سرد منجر به از دست دادن سریع گرما می شود
[ترجمه ترگمان]آب سرد در آب سرد منجر به از دست رفتن سریع گرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Technological progress has been so rapid over the last few years.
[ترجمه گوگل]پیشرفت تکنولوژی در چند سال اخیر بسیار سریع بوده است
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های تکنولوژیکی در چند سال اخیر بسیار سریع بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Leonard made a rapid calculation: he'd never make it in time.
[ترجمه گوگل]لئونارد یک محاسبه سریع انجام داد: او هرگز به موقع آن را انجام نمی داد
[ترجمه ترگمان]لئونارد یک محاسبه سریع کرد: او هرگز موفق به این کار نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. There was a rapid increase in the internal trade.
[ترجمه گوگل]تجارت داخلی به سرعت افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]رشد سریعی در تجارت داخلی به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. They asked their questions in rapid succession.
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت سؤالات خود را مطرح کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از سوالات خود در مورد جانشینی سریع سوال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He walked at a rapid pace along Charles Street.
[ترجمه گوگل]او با سرعتی سریع در خیابان چارلز راه می رفت
[ترجمه ترگمان]با گام های سریع در امتداد خیابان چارلز گام برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

چابک (صفت)
light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

سریع (صفت)
sudden, fast, express, handy, dexterous, deft, agile, quick, brisk, swift, light-footed, spry, rapid, speedy, pernicious, prompt, rathe, light-heeled, light-limbed, sweepy, wing-footed

سریع السیر (صفت)
fast, express, quick, swift, rapid, speedy, flying

تندرو (صفت)
fast, swift, rapid, extremist

تخصصی

[عمران و معماری] تنداب - تند - سریع - تندگذر - سریع - سریع السیر - تنده
[صنایع غذایی] تند، سریع
[ریاضیات] سریع، تند
[] تنداب

انگلیسی به انگلیسی

• section of a river with a swift current
quick, fast, swift
something that is rapid happens or moves very quickly.
rapids are parts of a river where the water moves very fast.

پیشنهاد کاربران

سریع، تند
مثال: There has been rapid progress in medical research in recent years.
در سال های اخیر پیشرفت سریعی در تحقیقات پزشکی انجام شده است.
سریع، چابک
زودگذر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rapidity
✅️ صفت ( adjective ) : rapid
✅️ قید ( adverb ) : rapidly
سریع _با شتاب _ گاهی اوقاتم ب معنی" روان"
چابک
تست سریع در ازمایشگاه
Quick
( معمولا جمع ) رود یا نهر تند، تند آب، آب شیب
پرشتاب
پرسرعت
تند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس