ransom

/ˈrænsəm//ˈrænsəm/

معنی: خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن
معانی دیگر: سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رهانیدن، نجات از گناه، رستگاری، جان کرو رنسوم (شاعر آمریکایی)، غرامت جنگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the payment demanded in return for the release of a kidnapped person, or the release obtained by such a payment.
مشابه: bail, blackmail, exaction, extortion
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ransoms, ransoming, ransomed
مشتقات: ransomer (n.)
• : تعریف: to pay a price for the release of a kidnapped person.
مترادف: redeem
مشابه: deliver, free, liberate, loose, pay off, release, rescue

جمله های نمونه

1. the ransom (money) was placed in an envelope
باج را در یک پاکت گذاشتند.

2. kidnappers have demanded a ransom of two million dollars
آدم ربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کرده اند.

3. the kidnappers demanded a large ransom
آدم ربایان باج گزافی را مطالبه کردند.

4. The kidnappers were demanding a ransom of $250,000.
[ترجمه گوگل]آدم ربایان 250 هزار دلار باج می خواستند
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان درخواست باج گرفتن از ۲۵۰۰۰۰ دلار را داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They demanded a huge ransom for the return of the little girl whom they had kidnapped.
[ترجمه گوگل]آنها برای بازگرداندن دختر کوچکی که ربوده بودند، باج هنگفتی خواستند
[ترجمه ترگمان]برای بازگشت دختر کوچکی که او را ربوده بودند، پول زیادی می خواستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was kidnapped and held for ransom.
[ترجمه گوگل]او ربوده شد و برای باج گیری بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]او ربوده شد و برای گرفتن باج نگه داشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her kidnapper successfully extorted a £17000 ransom for her release.
[ترجمه گوگل]رباینده او با موفقیت 17000 پوند باج برای آزادی او اخاذی کرد
[ترجمه ترگمان]رباینده او با موفقیت یک ۱۷۰۰۰ پوند برای آزادی او باج گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government refused to pay the ransom .
[ترجمه گوگل]دولت از پرداخت دیه خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]دولت از پرداخت باج امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are refusing to pay ransom for her release.
[ترجمه گوگل]آنها از پرداخت باج برای آزادی او خودداری می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از پرداخت باج برای آزادی وی امتناع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The kidnappers demanded a ransom of £40 000 from his family.
[ترجمه گوگل]ربایندگان از خانواده وی باج 40000 پوندی خواستند
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان درخواست باج ۴۰ هزار پوندی از خانواده اش را کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government says it is being held to ransom by the actions of terrorist groups.
[ترجمه گوگل]دولت می گوید که با اقدامات گروه های تروریستی به عنوان باج گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]دولت می گوید که توسط اقدامات گروه های تروریستی برای باجگیری نگه داشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A ransom demand has been made for the kidnapped racehorse.
[ترجمه گوگل]برای اسب مسابقه ربوده شده درخواست باج داده شده است
[ترجمه ترگمان]تقاضای باجی برای the ربوده شده انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was released on payment of the ransom.
[ترجمه گوگل]او با پرداخت دیه آزاد شد
[ترجمه ترگمان]وی در پرداخت باج آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There has still been no ransom demand.
[ترجمه گوگل]هنوز تقاضای باج نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز تقاضایی برای باجگیری وجود نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That diamond necklace must have cost a king's ransom.
[ترجمه گوگل]آن گردنبند الماس باید باج یک پادشاه بوده باشد
[ترجمه ترگمان]آن گردن بند الماس باید به بهای فدیه یک پادشاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون بها (اسم)
blood money, wergild, ransom

فدیه (اسم)
ransom, sacrifice

فدا (اسم)
ransom, redemption, sacrifice

جزیه (اسم)
ransom

فدیه دادن (فعل)
ransom

ازادی کسی یا چیزی را خریدن (فعل)
ransom

انگلیسی به انگلیسی

• redemption of a prisoner for a price; sum paid for the release of a prisoner
release, liberate, free; pay money for the release of a prisoner
a ransom is an amount of money that is demanded for the release of a person who has been kidnapped.
if someone holds a person to ransom or holds them ransom, they keep that person as a prisoner until money is paid for them to be set free.
to hold a government or group of people to ransom means to try to force them to agree to something.

پیشنهاد کاربران

دیه بهترین معنا و معادل در فارسی برای این کلمه هست
Money paid to a kidnapper to set the person free
دیه. دیه دادن ( جهت آزاد کردن شخص خاطی )
خون بها
باج - باج دادن به گروگانگیر
گل ریزون
پولی که گروگان گیر دریافت میکنه که قربانی را نکشه - پولی که پرداخت میشه تا فردی که دزدیده و ربوده و یا گروگان گرفته شده آزاد شود ( n ) / پول باج دادن - پرداخت پول مطالبه شده به جهت آزاد شدن فرد گروگان گرفته شده ( v )
Kidnapping : گروهان گیری
Captured : اسیر
ransom
شاید با پارسی هم ریشه باشد :
ransom : rans - om
rans = رَنج
om - = پَس وَند - آم پارسی مانَند ِ تَمام : تَم - آم
تَم = پارسی اَست سورَتی دیگَر اَز هَم ، هَمه و هم ریشه با term , termin , terminator که وات یا هَرف ( حَرف )
...
[مشاهده متن کامل]

" r " با گُذشت ( گُزَشت ) زَمان اُفتاده اَست.
گَرته بَرداری : رَنجام : رَنج - آم
عیسا مَسیح ( اَشا مَشی ) با رَنج های خود ( خون بَها ، فَدیه خود ) باعِث شُد که خُداوَند اَز گُناه آغازین وَ سَرپیچی آدَم و حَوا اَز نَخوردن میوه ی دِرَخت شِناخت یا گَندُم یا سیب یا اَنار بِگُذَرَد.

در چندین دیکشنری مرجع، تنها به معنی زیر است:
پول رهایی یا آزادی فردی از زندان یا اسارت.
باج گیری
پول گروگان گیری

بپرس