ranking

/ˈræŋkɪŋ//ˈræŋkɪŋ/

معنی: رتبه بندی، دارای مقام بزرگ و عالی، عالی مرتبه
معانی دیگر: بلند پایه، والاجاه، والامقام، ارشد، تیمسار، برجسته، سرشناس، نامدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a senior or superior position.
مشابه: full-fledged, senior, superior

- the ranking party leader
[ترجمه faezeh] رهبر هذب رده بندی
|
[ترجمه گوگل] رهبر رده بندی حزب
[ترجمه ترگمان] رهبر حزب رده بندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: occupying a particular rank or position (usu. used in combination).

- a low-ranking official
[ترجمه گوگل] یک مقام پایین رتبه
[ترجمه ترگمان] یک مقام رده پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a ranking composer
آهنگساز برجسته

2. a ranking officer
افسر بلندپایه

3. the highest ranking officer of the bank
بلندپایه ترین کارمند بانک

4. He has improved his ranking this season from 67th to 30th.
[ترجمه گوگل]او رتبه خود را در این فصل از رتبه 67 به 30 ارتقا داده است
[ترجمه ترگمان]او رده بندی خود را در این فصل از ۶۷ به ۳۰ ارتقا داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The decision rests with the ranking officer.
[ترجمه گوگل]تصمیم با افسر درجه بندی است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم بر عهده این افسر عالی رتبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has retained her No. 1 world ranking.
[ترجمه گوگل]او رتبه 1 جهانی خود را حفظ کرده است
[ترجمه ترگمان]او رده بندی جهانی شماره ۱ خود را حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Agassi was playing well above his world ranking of
[ترجمه گوگل]آغاسی بالاتر از رنکینگ جهانی خود بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]آقاسی در بالای رده بندی جهانی خود بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An appropriate ranking is achieved by creating two sets of institutions.
[ترجمه گوگل]یک رتبه بندی مناسب با ایجاد دو مجموعه از مؤسسات به دست می آید
[ترجمه ترگمان]رتبه بندی مناسب با ایجاد دو سری موسسه حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This ranking order is based on the latest available mortality statistics, ranging from 1977 to 197
[ترجمه گوگل]این ترتیب رتبه بندی بر اساس آخرین آمار مرگ و میر موجود، از سال 1977 تا 197 است
[ترجمه ترگمان]این رتبه رتبه بندی براساس آخرین آمار مرگ و میر در دسترس، از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۷ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But the ranking Democrat on the committee, Sen.
[ترجمه گوگل]اما دموکرات رتبه بندی شده در کمیته، سن
[ترجمه ترگمان]اما سناتور عالی رتبه کمیته، سناتور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But defining and ranking these concepts produced some of the drafters' bitterest arguments.
[ترجمه گوگل]اما تعریف و رتبه‌بندی این مفاهیم برخی از تلخ‌ترین استدلال‌های پیش‌نویس را به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]اما تعریف و رتبه بندی این مفاهیم، برخی از بحث های پیش نویس کنندگان را به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hierarchical ranking operated within each social grouping as well as between members of different groups.
[ترجمه گوگل]رتبه بندی سلسله مراتبی در هر گروه اجتماعی و همچنین بین اعضای گروه های مختلف عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]سلسله مراتبی در هر گروه بندی اجتماعی و بین اعضای گروه های مختلف عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ben Cardin of Maryland, ranking Democrat on the panel, said Rep.
[ترجمه گوگل]بن کاردین از مریلند، که دموکرات ها را در پانل رتبه بندی می کند، گفت: نماینده
[ترجمه ترگمان]به گفته نماینده جمهوری خواه، بن Cardin از مریلند، دموکرات رده بندی این هیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A second possibility is that social ranking of wife or housewife roles varies with different socio-economic contexts.
[ترجمه گوگل]احتمال دوم این است که رتبه بندی اجتماعی نقش های همسر یا خانه دار با زمینه های مختلف اجتماعی-اقتصادی متفاوت است
[ترجمه ترگمان]یک احتمال دوم این است که رتبه بندی اجتماعی نقش های زن یا زن با زمینه های مختلف اجتماعی - اقتصادی فرق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رتبه بندی (اسم)
ranking

دارای مقام بزرگ و عالی (صفت)
ranking

عالی مرتبه (صفت)
high-ranking, ranking

تخصصی

[ریاضیات] رتبه بندی

انگلیسی به انگلیسی

• act of grading, act of classifying, act of assigning ranks
you use ranking after a word such as `high' to describe someone's position or grade in an organization.

پیشنهاد کاربران

having the highest rank or standing in relation to others of the same kind
صفت/ داشتن بالاترین رتبه یا مقام نسبت به سایر هم ردیفان، عالی رتبه
Congressman Gregory Meeks, the ranking Democrat on the House foreign affairs committee
The Senator is the ranking Republican on the committee.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/ranking
ranking ( عمومی )
واژه مصوب: رتبه‏بندی
تعریف: عملی که ازطریق آن مرتبۀ فرد یا چیز یا گروهی در مقایسه با بقیه مشخص می شود
1 ) رتبه بندی
2 ) بلند پایه، برجسته
رتبه، ردیف، مرتبه
رده بندی ، دسته بندی

بپرس