ranged

پیشنهاد کاربران

بر طبق دیکشنری fast
برد، محدوده، حوزه، تغییر کردن
رسایی، چشمرس، تیررس، برد، دسترسی، حدود، خط مبنا، منحنی مبنا، در صف آوردن، آراستن، مرتب کردن، میزان کردن، عبور کردن، مسطح کردن، سیر و حرکت کردن
تغییر از چیزی به چیز ( دیگری )
changed from sth to sth
صف بستن
ranged from یعنی متغیر از
انبوه شدن
پر شدن

بپرس