randy

/ˈrændi//ˈrændi/

معنی: زبان دراز، سرکش، بی تربیت، خشن، شهوانی، افسار گیسخته، گدای سمج و بیادب
معانی دیگر: (اسکاتلند)، بی ادب، عامی، حشری، شهوتی، برانگیخته (از نظر جنسی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: randier, randiest
• : تعریف: sexually aroused or lustful.
مشابه: erotic, lascivious, lecherous, lusty

جمله های نمونه

1. Let go, you randy old goat!
[ترجمه احمد قربانی] ول کن، ای بز پیر سمج
|
[ترجمه گوگل]ول کن، ای بز پیر رندی!
[ترجمه ترگمان]! ولم کن، بز پیر احمق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The rascal is a randy man.
[ترجمه گوگل]راسكال مرد رندي است
[ترجمه ترگمان] اون عوضی یه آدم عادی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Kendra made the mistake of asking about Randy.
[ترجمه گوگل]کندرا اشتباه کرد که در مورد رندی سوال کرد
[ترجمه ترگمان]کندرا اشتباه کرد که درباره رندی سوال بپرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You want to invite Randy to come to dinner with us?
[ترجمه گوگل]میخوای رندی رو دعوت کنی تا با ما به شام ​​بیاد؟
[ترجمه ترگمان]میخوای رندی رو دعوت کنی با ما شام بخوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was feeling very randy .
[ترجمه گوگل]او احساس بسیار رندی می کرد
[ترجمه ترگمان]اون احساس خیلی رندی بودن می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I feel really randy.
[ترجمه نهیر] من والا احساس افسارگسیختگی میکنم
|
[ترجمه گوگل]من واقعا احساس می کنم رندی
[ترجمه ترگمان] احساس می کنم خیلی رندی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Randy learns new languages with ease.
[ترجمه گوگل]رندی زبان های جدید را به راحتی یاد می گیرد
[ترجمه ترگمان]رندی زبان جدید را با راحتی یاد می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's been hanging around with Randy a lot lately.
[ترجمه گوگل]او اخیراً زیاد با رندی معاشرت داشته است
[ترجمه ترگمان]اخیرا زیاد با رندی اینور اونور پرسه می زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Chris has a friend who knows Randy Travis.
[ترجمه گوگل]کریس دوستی دارد که رندی تراویس را می شناسد
[ترجمه ترگمان]ک-- ری - - س \"دوستی داره که\" رندی تراویس \"رو میشناسه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Okay, Randy, catch you later.
[ترجمه گوگل]باشه، رندی، بعدا تو رو بگیر
[ترجمه ترگمان]خیلی خب رندی بعدا میبینمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Randy : Let me get the coffee. I see the machines over there.
[ترجمه گوگل]رندی: بذار قهوه رو بیارم من ماشین ها را آنجا می بینم
[ترجمه ترگمان] بذار برم قهوه بیارم ماشین ها را آنجا می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Randy, do you think that there is a link tween emotional pain and hording?
[ترجمه گوگل]رندی، آیا فکر می‌کنی بین دردهای عاطفی و هجوم ارتباطی وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]رندی، آیا فکر می کنید بین درده ای احساسی و hording ارتباطی وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "Randy has a great working knowledge of the Company and its operations, having worked in senior management positions within Winnebago Industries for over a decade, " said Olson.
[ترجمه گوگل]اولسون گفت: «رندی دانش کاری بالایی از شرکت و عملیات آن دارد و بیش از یک دهه در سمت‌های مدیریتی ارشد در صنایع Winnebago کار کرده است
[ترجمه ترگمان]اولسون می گوید: \" رندی دانش کاری زیادی از شرکت و عملیات آن دارد، که در یک دهه مدیریت ارشد در صنایع Winnebago برای بیش از یک دهه کار کرده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After Randy stole Jeff's girlfriend, Jeff was seeing red for weeks.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه رندی دوست دختر جف را دزدید، جف هفته ها قرمز می دید
[ترجمه ترگمان]بعد از آنکه رندی دوست دختر جف را دزدید، جف چند هفته قرمز را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For example: Randy: I just had a pedestrian face-off that lasted a good seconds.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال: رندی: من فقط یک عابر پیاده رو به رو شدم که ثانیه های خوبی طول کشید
[ترجمه ترگمان]برای مثال، رندی: من فقط یک عابر پیاده داشتم که چند ثانیه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زبان دراز (صفت)
abusive, randy

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

بی تربیت (صفت)
gross, randy, barbarous, impolite, uncivil, bearish, churlish, caddish, chuffy, half-bred, underbred, ill-bred, ill-mannered, lowbred

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

افسار گیسخته (صفت)
randy

گدای سمج و بی ادب (صفت)
randy

انگلیسی به انگلیسی

• lustful, full of sexual desire
someone who is randy is eager to have sexual intercourse; an informal word.

پیشنهاد کاربران

adjective
[also more randy; most randy] chiefly Brit informal : sexually excited
◀️a randy [=horny] bachelor
◀️She was feeling a little randy
به معنای شهوتی هست ( حشری )
مترادف horny می باشد.
حشری، شهوتی
حشری
بد دهن - خشن

بپرس