اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sloping surface connecting two different levels, such as a causeway between two floor levels, or a roadway passing from ground level to an elevated bridge.
- We'll need a ramp to move the furniture down the stairs.
[ترجمه گوگل] برای جابجایی مبلمان از پله ها به یک سطح شیب دار نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] به یک سطح شیب دار احتیاج داریم که اثاثیه را از پله ها پایین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به یک سطح شیب دار احتیاج داریم که اثاثیه را از پله ها پایین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a movable staircase or walkway set against the doorway of a plane or boat for passengers to enter or exit.
- They had to wait on the ramp for a moment before entering the plane.
[ترجمه گوگل] قبل از ورود به هواپیما باید لحظه ای روی رمپ منتظر بمانند
[ترجمه ترگمان] آن ها باید برای لحظه ای قبل از ورود به هواپیما منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها باید برای لحظه ای قبل از ورود به هواپیما منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the paved area around the buildings of an airport where planes are landed and loaded or unloaded.
- Our plane taxied slowly across the ramp.
[ترجمه گوگل] هواپیمای ما به آرامی روی سطح شیب دار حرکت کرد
[ترجمه ترگمان] هواپیما به آرامی از سراشیبی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هواپیما به آرامی از سراشیبی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a roadway which allows vehicles to enter or exit a highway.
- She accelerated gradually on the entrance ramp.
[ترجمه گوگل] او به تدریج روی سطح شیب دار ورودی شتاب گرفت
[ترجمه ترگمان] او به تدریج در ورودی ورودی به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به تدریج در ورودی ورودی به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the act or process of ramping.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ramps, ramping, ramped
مشتقات: rampingly (adv.)
حالات: ramps, ramping, ramped
مشتقات: rampingly (adv.)
• (1) تعریف: of an animal, to rear on the hind legs as if to roar or pounce.
• (2) تعریف: to threaten or act with fury and violence; rage.