rammed

جمله های نمونه

1. he rammed his pipe with his finger
با انگشت (توتون را ) در پیپ خود فشرد.

2. we rammed their ship and blew a big hole in it
با تیزه به کشتی آنها زدیم و سوراخ بزرگی در آن ایجاد کردیم.

3. the truck rammed the back of my car
کامیون محکم به عقب اتومبیل من زد.

4. a new tax bill was rammed through the senat by the republicans
جمهوریخواهان لایحه ی جدید مالیات ها را با فشار از تصویب مجلس سنا گذراندند.

انگلیسی به انگلیسی

• extremely crowded, busy (e.g.: "the nightclub was rammed, we had no space for dancing")

پیشنهاد کاربران

مالیدن، مالوندن ( مثلاً ماشین )
Really busy ، crowded :شلوغ - پرجمعیت
خاک کوبیده شده ( در معماری )

بپرس