فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ramifies, ramifying, ramified
حالات: ramifies, ramifying, ramified
• (1) تعریف: to spread into or become divided into many branches or subdivisions.
- The capillaries ramify and then widen as they become small veins, or venules.
[ترجمه گوگل] مویرگ ها منشعب می شوند و سپس با تبدیل شدن به سیاهرگ ها یا رگه های کوچک، گشاد می شوند
[ترجمه ترگمان] مویرگ ها نفوذ می کنند و سپس در حالی که به رگ های کوچک تبدیل می شوند، گسترش می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مویرگ ها نفوذ می کنند و سپس در حالی که به رگ های کوچک تبدیل می شوند، گسترش می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have or produce effects or consequences that make some original matter more complex.
- This decision will likely ramify, and we will need to face more dilemmas in the future.
[ترجمه گوگل] این تصمیم احتمالاً منتهی می شود و در آینده باید با دوراهی های بیشتری روبرو شویم
[ترجمه ترگمان] این تصمیم محتمل است و ما باید در آینده با مشکلات بیشتری مواجه شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تصمیم محتمل است و ما باید در آینده با مشکلات بیشتری مواجه شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید