مترادف: babble, chatter, meander, digress
مثال؛
During the meeting, he began to ramble on about unrelated topics, confusing everyone.
The professor rambled on for hours, making it hard for students to follow the lecture.
... [مشاهده متن کامل]
She rambled on about her vacation, sharing every little detail.
جزئیات اضافی: این عبارت همچنین می تواند به پرسه زدن یا حرکت فیزیکی از مکانی به مکان دیگر بدون مقصد مشخص اشاره داشته باشد. این عبارت در آهنگ معروف "Ramble On" از گروه Led Zeppelin به کار رفته است که به طور استعاری به موضوعات سفر و ماجراجویی می پردازد.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
جزئیات اضافی: این عبارت همچنین می تواند به پرسه زدن یا حرکت فیزیکی از مکانی به مکان دیگر بدون مقصد مشخص اشاره داشته باشد. این عبارت در آهنگ معروف "Ramble On" از گروه Led Zeppelin به کار رفته است که به طور استعاری به موضوعات سفر و ماجراجویی می پردازد.
بالای منبر رفتن
پر گویی کردن
روضه خواندن
پر گویی کردن
روضه خواندن
فک زدن
پر حرفی کردن ( معمولا بی محتوا )
درهم و برهم نوشتن. درهم و برهم حرف زدن بی هدف حرف زدن یا نگاشتن
حرف زدن بی محتوا و طولانی ( چرت و پرت گفتن! )
She only half - listened as Ella rambled on