rakish

/ˈreɪkɪʃ//ˈreɪkɪʃ/

معنی: فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده
معانی دیگر: (به ویژه قایق) دارای شکل ساده و خوشایند و حاکی از قابلیت سرعت زیاد، جلف، زن باز، عیاش، قرتی، پست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: rakishly (adv.), rakishness (n.)
• : تعریف: behaving in a shamelessly immoral or dissolute manner; profligate.
مترادف: dissolute, libertine, profligate, shameless
مشابه: immoral, lubricious, wanton
صفت ( adjective )
مشتقات: rakishly (adv.), rakishness (n.)
(1) تعریف: smart-looking or stylish; dashing; jaunty.
مترادف: dapper, dashing, jaunty, natty, smart, spruce, stylish
مشابه: chic, dandy, flashy, showy

(2) تعریف: of a vehicle, esp. a ship, streamlined or giving the appearance of swiftness.
مترادف: sleek, streamlined
مشابه: swift

جمله های نمونه

1. He plays the novel's rakish hero.
[ترجمه گوگل]او نقش قهرمان رازدار رمان را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان قهرمان داستان بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He wore his hat at a rakish angle.
[ترجمه گوگل]او کلاهش را با زاویه‌ای خشن به سر می‌گذاشت
[ترجمه ترگمان]کلاهش را کج و معوج به سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has a rakish air about him.
[ترجمه گوگل]او هوای تند و زننده ای دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه قیافه مسخره در مورد اون داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He wore his cap at a rakish angle.
[ترجمه گوگل]او کلاهش را با زاویه‌ای خشن به سر می‌کرد
[ترجمه ترگمان]کلاه his به سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was wearing his hat at a rakish angle.
[ترجمه گوگل]کلاهش را با زاویه‌ای سرسخت بر سر داشت
[ترجمه ترگمان]کلاهش را به صورت rakish درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Brothels, bars, gambling, rakish clothes and tough-guy postures became his style.
[ترجمه گوگل]فاحشه خانه‌ها، کافه‌ها، قمار، لباس‌های ژولیده و حالت‌های سخت مردانه به سبک او تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان]Brothels، میله ها، قمار، لباس و قیافه خشن و قیافه خشن، به سبک خودش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What a rakish figure did I cut.
[ترجمه گوگل]چه هیکل رکیکی زدم
[ترجمه ترگمان] چه هیکل rakish رو بریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A man stood, rakish and upright, and stared at the fences.
[ترجمه گوگل]مردی درشت و راست ایستاده بود و به حصارها خیره شد
[ترجمه ترگمان]مردی ایستاده بود، rakish و راست ایستاده بود و به حصارها خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But some were written at rakish angles.
[ترجمه گوگل]اما برخی از آنها با زوایای ناقص نوشته شده اند
[ترجمه ترگمان]اما بعضی از آن ها از زوایا و rakish نوشته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was a serious young man, not rakish or loud - voiced like the others.
[ترجمه گوگل]او یک مرد جوان جدی بود، نه تندخو و نه پر سر و صدا - مانند دیگران
[ترجمه ترگمان]او جوان جدی بود، نه rakish و نه با صدای بلند مانند دیگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He looked as if he had glued the rakish beard on to his solemn face.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که گویی ریش ترشی را به صورت متین خود چسبانده است
[ترجمه ترگمان]چنان به نظر می رسید که گویی ریش rakish را بر چهره جدی خود چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She wore her hat at a rakish angle.
[ترجمه گوگل]او کلاهش را با زاویه‌ای خشن سر می‌کرد
[ترجمه ترگمان]کلاهش را به صورت rakish درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rakish actor was known for dating models.
[ترجمه گوگل]این هنرپیشه متعصب به خاطر مدل های دوستیابی معروف بود
[ترجمه ترگمان]این بازیگر rakish به خاطر مدل قرار ملاقات معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't think I should have risked anything quite so rakish.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که من نباید چیزی به این هولناک را به خطر می انداختم
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم هیچ ریسکی کرده باشم که این همه خودنمایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

بدکار (صفت)
nefarious, bad, evil, malicious, vicious, wicked, flagitious, rakish

هرزه (صفت)
perverse, bawdy, ribald, reprobate, immoral, loose, licentious, lewd, dissolute, harlot, lascivious, lubricious, libertine, profligate, sordid, rakish, scabrous, sloven, prurient, salacious, rakehelly, sluttish

فاجر (صفت)
dissolute, rakish

جلف و زننده (صفت)
rakish

انگلیسی به انگلیسی

• dashing, dapper, having a sporty appearance
if a man is described as rakish, he is considered to be rather immoral and irresponsible; an old-fashioned use.
if you wear a hat at a rakish angle, it is pulled down at one side in a way that is intended to seem casual and confident.

پیشنهاد کاربران

بپرس