rage

/ˈreɪdʒ//reɪdʒ/

معنی: الهام، دیوانگی، خشم، غضب، غیظ، تغیر، میل مفرط، خشمناک شدن، غضب کردن، شدت داشتن، متلاطم شدن، خروشیدن، خشمگین شدن
معانی دیگر: (شدید) خشم، شور، خروش، قهر، (توفان و باد وغیره) شدت، حدت، ویرانگری، تلاطم، اوج، میل شدید، شهوت، شیفتگی، از خود بیخودی، التهاب، مد، گرایش دیوانه وار، سخت خشمگین شدن، سخت بر آشفتن، آشوب کردن، از کوره در رفتن، (از شدت غضب) از خود بیخود شدن، پرخاش شدید کردن، کولاک کردن، بیداد کردن، آلفتن، توفیدن، غریویدن، غوغا کردن، متلاطم بودن، (مهجور) دیوانگی، جنون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: intense anger; fury.
مترادف: anger, furor, fury, madness, wrath
مشابه: outrage

(2) تعریف: a specific instance of such fury.
مترادف: fit, passion, storm
مشابه: rampage, temper, violence

- He often flew into rages.
[ترجمه Monireh] او بیشتر اوقات عصبانی میشد.
|
[ترجمه احد ترابی] او اغلب در خشم کنترلش را از دست میداد.
|
[ترجمه گوگل] او اغلب در خشم پرواز می کرد
[ترجمه ترگمان] او غالبا بالا می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: violent passion or desire.
مترادف: lust, passion

(4) تعریف: intensity or violence of a natural occurrence such as a storm or disease.
مترادف: fury

(5) تعریف: a fad; craze.
مترادف: craze, dernier cri, fad, last word

- Miniskirts were all the rage.
[ترجمه گوگل] دامن های مینی همه گیر بود
[ترجمه ترگمان] همه خشم و غضب از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rages, raging, raged
مشتقات: ragingly (adv.)
(1) تعریف: to act or speak violently or with intense anger.
مترادف: explode, rant, storm
مشابه: bellow, blow up, boil, fulminate, fume, rampage, rave, roar, seethe, simmer

(2) تعریف: to move or rush ahead furiously or violently.
مترادف: rampage, storm
مشابه: run amok, run riot, run wild, rush, tear

- He raged along the road looking for her.
[ترجمه احد ترابی] او در طول جاده از کوره در میرفت و به دنبال او میگشت.
|
[ترجمه گوگل] او در طول جاده به دنبال او بود
[ترجمه ترگمان] او در حالی که به دنبال او می گشت از کوره راه دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a storm, disease, or other natural occurrence, to proceed with intensity or violence.
مترادف: rampage, storm
مشابه: flare, fulminate, rave, roar, run amok, run riot, run wild

جمله های نمونه

1. a rage for power
شهوت قدرت

2. a rage to live
اشتیاق مفرط به زندگی

3. impotent rage
خشم بی فایده

4. a towering rage
خشم شدید

5. the current rage for short skirts
رواج جنون آمیز دامن کوتاه

6. the storm's rage continued for two days
شور توفان دو روز ادامه داشت.

7. transports of rage
موج هایی از خشم

8. (dylan bob). . . rage, rage against the dying of the light
. . . به اعتراض بر مرگ نور آشوب کن،آشوب

9. (all) the rage
مد،گرایش جنون آمیز،ولع،باب روز

10. a cry of rage and pain
فریادی حاکی از خشم و درد

11. i was trembling with rage
از شدت خشم می لرزیدم.

12. she fell into a rage and threw all of the dishes out of the window
از کوره در رفت و همه ظرف ها را از پنجره بیرون انداخت.

13. she was pale with rage
از شدت خشم رنگ خود را باخته بود.

14. to fly into a rage
سخت بر آشفتن

15. he flew into a violent rage
او دستخوش خشم بسیار شدیدی شد.

16. he was overcome by a rage of grief
التهاب اندوه براو چیره شد.

17. flinging out of the room in a rage
بیرون رفتن از اتاق در کمال خشم

18. he flew out of the room in a rage
با کمال خشم از اتاق بیرون شتافت.

19. the period when dyeing and curling the hair were all the rage
دوره ای که مو رنگ کردن و مو فر زدن کاملا مد شده بود

20. My meetings with him left me inarticulate with rage.
[ترجمه گوگل]ملاقات های من با او باعث شد که من با خشم ناگفته ای پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]ملاقات های من با او مرا از خشم و خشم بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Bands of law breakers used to rage through the town, shooting and robbing.
[ترجمه گوگل]گروه های قانون شکن در شهر خشم می کردند، تیراندازی می کردند و سرقت می کردند
[ترجمه ترگمان]دسته دسته موزیک قانون، از شهر، تیراندازی می کردند و دزدی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Most air rage incidents involve heavy drinking.
[ترجمه گوگل]بیشتر حوادث خشم هوا شامل نوشیدن زیاد الکل است
[ترجمه ترگمان]بیشتر حوادث هوایی که شامل مشروب خوردن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His face was contorted with rage.
[ترجمه گوگل]صورتش از خشم در هم رفته بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از شدت خشم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He left in a rage of humiliation.
[ترجمه گوگل]او با خشم و ذلت رفت
[ترجمه ترگمان]با خشم و غضب از جا پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He flies into a rage if you even mention the subject.
[ترجمه گوگل]او حتی اگر به موضوع اشاره کنید عصبانی می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی موضوع صحبت را مطرح می کنی، او از شدت خشم و غضب به پرواز در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He exploded in a paroxysm of rage.
[ترجمه گوگل]او از شدت خشم منفجر شد
[ترجمه ترگمان]از شدت خشم منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The carpenter flung aside his tools in a rage.
[ترجمه گوگل]نجار با عصبانیت وسایلش را کنار زد
[ترجمه ترگمان]نجار افزار خود را با خشم به کناری پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الهام (اسم)
inspiration, enthusiasm, vision, afflatus, revelation, apocalypse, ecstasy, suggestion, rage, prescience

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

غیظ (اسم)
resentment, anger, rage, wrath, fury, indignation, dudgeon, tantrum

تغیر (اسم)
rage, huff, vexation

میل مفرط (اسم)
rage

خشمناک شدن (فعل)
rage

غضب کردن (فعل)
rage

شدت داشتن (فعل)
rage

متلاطم شدن (فعل)
rage, storm

خروشیدن (فعل)
cry, shout, rage, roar, bubble

خشمگین شدن (فعل)
rage, flare up, get angry

انگلیسی به انگلیسی

• anger, fury; instance of violent weather (of the wind, waves, etc.); desire, passion
be furiously angry, behave furiously, be irate
rage is strong, uncontrollable anger.
if you rage about something, you speak or think very angrily about it.
if something rages, it continues with great force or violence.
if something is all the rage, it is very popular and fashionable; an informal expression.
see also raging.

پیشنهاد کاربران

خشم شدید، غضب
rage 6 ( v ) = ( of an illness, a fire, etc. ) to spread very quickly, e. g. Forest fires were raging out of control. A flu epidemic raged through the local schools.
rage
rage 5 ( on ) ( v ) = ( of a storm, a battle, an argument, etc. ) to continue in a violent way, e. g. The riots raged for three days. The blizzard was still raging outside.
rage
rage 4 ( v ) =to show that you are very angry about sth or with sb, especially by shouting, e. g. He raged against the injustice of it all. “That's unfair!” she raged.
rage
rage 3 ( n ) be all the rage ( idiom ) =to be very popular and fashionable, e. g. Cellphones with cameras and music players are all the rage these days.
rage
rage 2 ( n ) = ( in compounds ) anger and violent behavior caused by a particular situation, e. g. a case of air rage on our flight home
rage
rage 1 ( n ) ( reɪdʒ ) =a feeling of violent anger that is difficult to control, e. g. Her face was dark with rage. He flies into a rage if you even mention the subject.
rage
خشم شدید، غضب.
اهنگ dark horse کیتی پری
Let's rage
زبانه کشیدن
اصطلاح all the rage در زمینه فشن یعنی لباسی که حسابی مد شده است.
( ( شیک و مد روز ) )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rage
✅️ اسم ( noun ) : rage
✅️ صفت ( adjective ) : raging
✅️ قید ( adverb ) : _
تفاوت بین خشم و غیظ در این است که خشم یک احساس انسانی است که به عنوان واکنشی به یک موقعیت ناراحت کننده مانند ترس، ناامیدی، طرد شدن، صدمه دیدن و دیگران ظاهر می شود. از سوی دیگر، خشم نوعی عصبانیت است که در آن فرد نمی تواند رفتار خود را کنترل کند یا پرخاشگرتر می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

غیظ سطح بالایی از خشم است که فرد را کنترل می کند و وضعیت را بدتر یا ناخوشایند می کند. غیظ قدرت قشر جلوی مغز را کاهش می دهد که به فرد در تصمیم گیری کمک می کند.
در غیظ فرد اطراف را فراموش می کند و با رفتار غیرقابل کنترل خود دیگران را آزار می دهد.
البته به نظر من ئیشنهادات بهتر همچنان باید داده بشه.

شدت گرفتن
if something such as a battle, a disagreement, or a storm rages, it continues with great violence or strong emotions
1xx Civil war has been raging in the country for years.
2xx A debate is raging about what form pensions should take.
عصبانی شدید
بالا گرفتن ( بحث )
در جمله: Prior to the introduction of Laennec’s stethoscope debate raged over the clinical determination of death.
پیش از اختراع استتسکوپ لاینک، بحث در خصوص تعیین مرگ از نظر بالین بالا گرفته بود.
rage at someone
بر کسی خشم گرفتن
یا:
as war rages
با ادامه ی درگیری ها
rage :ادامه یافتن چیزی با خشونت و شدت
Civilian death toll climbs in Ukraine as war rages
آمار کشته ها در میان غیر نظامیان ( شمار مرگ و میر غیرنظامیان ) با پیشروی جنگ رو به افزایش است.
( همچنانکه جنگ ادامه می یابد )
التهاب شدید ( پزشکی )
rage ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: خشم انفجاری
تعریف: خشم شدید و مهارناپذیر
جنجال برانگیز بودن در مورد مباحثات و گفتگوها
◾توفیدن، متلاطم بودن، شدت یافتن
[Bad Weather]
[Collocation]
1 ) a storm is approaching/​is moving inland/​hits/​strikes/​rages
2 ) a ( blinding/​snow ) blizzard hits/​strikes/​blows/​rages
rage or rage on با شدت یا با بی رحمی یا با خشونت ادامه پیدا کردن ( طوفان، مشاجره، نبرد و . . . )
As the Great Depression raged on, the rate of employment went higher.
خشم
خشمگین
زبانه کشیدن آتش
از کنترل خارج شدن
رویدادی هیجان انگیز که انرژی بسیاری می طلبد
خشم شدید نسبت به چیزی
● جنون
● خروشیدن، با عصابنیت زیاد رفتار کردن
○ یک اصطلاح: be all the rage
مد و محبوب
● جنون
● خروشیدن
in a fit of rage
در یک جنون آنی. . .
the rage ( all the rage )
A widespread temporary enthusiasm or fashion
همه گیر شدن
حدت توفان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس