radius

/ˈreɪdiəs//ˈreɪdɪəs/

معنی: شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین
معانی دیگر: ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: radii, radiuses
(1) تعریف: a straight line segment extending from the center to the surface of a sphere or from the center to the circumference of a circle.

(2) تعریف: the length of a radius line segment; one half of the diameter.

- a radius of five meters
[ترجمه نگین نجفی] شعاع پنج متری
|
[ترجمه گوگل] شعاع پنج متر
[ترجمه ترگمان] یک شعاع پنج متر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any structure that radiates from a central point or runs in the direction of a radius.

(4) تعریف: a circular area specified by the length of a radius from a central point.

- within a fifty-meter radius
[ترجمه گوگل] در شعاع پنجاه متری
[ترجمه ترگمان] با شعاع پنجاه متر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the field or extent of useful operation, influence, or jurisdiction.

- the radius of the emperor's power
[ترجمه گوگل] شعاع قدرت امپراتور
[ترجمه ترگمان] شعاع قدرت امپراتور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the distance that a vehicle can travel with a single load of fuel.

(7) تعریف: one of the two bones of the vertebrate forearm or lower forelimb. (Cf. ulna).

جمله های نمونه

1. the radius of a circle
شعاع دایره

2. within the radius of my experience
در محدوده ی تجربیات من

3. there are no schools within a five-kilometer radius of here
در شعاع پنج کیلومتری اینجا مدرسه وجود ندارد.

4. Nigel has searched for work in a ten-mile radius around his home.
[ترجمه گوگل]نایجل به دنبال کار در شعاع ده مایلی اطراف خانه‌اش بوده است
[ترجمه ترگمان]نایجل \"تو شعاع ۱۰ مایلی خونه ش دنبال کار میگرده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The radius of this wheel is 30 cm.
[ترجمه گوگل]شعاع این چرخ 30 سانتی متر است
[ترجمه ترگمان]شعاع این چرخ ۳۰ سانتیمتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The diameter measures twice the radius.
[ترجمه گوگل]قطر دو برابر شعاع است
[ترجمه ترگمان]قطر دو برابر شعاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are measuring the radius of the circle.
[ترجمه گوگل]شعاع دایره را اندازه می گیریم
[ترجمه ترگمان]ما شعاع دایره را اندازه گیری می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Within a five mile radius of Ollerton there are several pubs and restaurants.
[ترجمه گوگل]در شعاع پنج مایلی اولرتون چندین میخانه و رستوران وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در شعاع پنج مایلی of چندین میخانه و رستوران وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has visited every shop within a radius of two miles.
[ترجمه گوگل]او از هر مغازه ای در شعاع دو مایلی بازدید کرده است
[ترجمه ترگمان]او از هر مغازه ای در شعاع دو مایل بازدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They searched within a radius of one mile from the school.
[ترجمه گوگل]آنها در شعاع یک مایلی مدرسه به جستجو پرداختند
[ترجمه ترگمان]آن ها در شعاع یک مایلی مدرسه جستجو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He indicated a semicircle with a radius of about thirty miles.
[ترجمه گوگل]او نیم دایره ای را با شعاع حدود سی مایل نشان داد
[ترجمه ترگمان]او یک نیم دایره با شعاع حدود سی میل نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ionic radius varies among the elements depending on atomic number and ionic charge of the ion.
[ترجمه گوگل]شعاع یونی در بین عناصر بسته به عدد اتمی و بار یونی یون متفاوت است
[ترجمه ترگمان]شعاع یونی بین عناصر وابسته به عدد اتمی و بار یونی یونی فرق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Those living outside a 50 mile radius £ 10 per year.
[ترجمه گوگل]کسانی که خارج از شعاع 50 مایلی زندگی می کنند 10 پوند در سال
[ترجمه ترگمان]آن هایی که خارج از یک شعاع ۵۰ مایلی زندگی می کنند ۱۰ پوند در سال زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The increase of confinement time with radius follows approximately a diffusion law-confinement time proportional to the square of the radius.
[ترجمه گوگل]افزایش زمان محصور شدن با شعاع تقریباً از یک قانون انتشار - زمان محدود شدن متناسب با مجذور شعاع پیروی می کند
[ترجمه ترگمان]افزایش زمان حبس با شعاع به دنبال تقریبا انتشار قانون انتشار متناسب با مربع شعاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The minimum radius of the body for which this direct contest is established depends on the density of the body.
[ترجمه گوگل]حداقل شعاع جسمی که این مسابقه مستقیم برای آن برقرار است به چگالی بدن بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]حداقل شعاع بدن که این رقابت مستقیم ایجاد می شود به چگالی جسم بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شعاع (اسم)
beam, ray, radius

شعاع دایره (اسم)
radius, semidiameter

نصف قطر (اسم)
radius

زند زبرین (اسم)
radius

تخصصی

[عمران و معماری] شعاع
[برق و الکترونیک] شعاع
[فوتبال] شعاع
[مهندسی گاز] شعاع
[زمین شناسی] شعاع - الف) یک پرتوی یک خارپوست، مثلا هر کدام از 5 استخوانچه منشعب شده در فانوس ارسطوی یک خارپوست را گویند؛ مثلا یک صفحه شعاعی. - ب) بخش جانبی یک صفحه اتاقکی یک سخت پوست مژیکای را گیوند که با بالچه یک صفحه پیوندی هم پوشانی دارد و از دیواره توسط تغییری در جهت خطوط رشد، تفریق می شود. - ج) یک خط شعاعی فرضی را گویند که بدن یک جانوران متقارن شعاعی را به بخش های مشابه تقسیم می کند. - د) استخوان میانی تر، از بین دو استخوان ساعد چهارپایان را گویند. - جمع: radii
[ریاضیات] شعاع، پرتو، اشعه
[پلیمر] شعاع

انگلیسی به انگلیسی

• straight line drawn from the center of a circle to the circumference; one of the bones of the forearm
the radius of a circle is the distance from its centre to its outside edge.
radius also refers to the distance in any direction from a particular point.

پیشنهاد کاربران

۱. شعاع دایره. شعاع ۲. ( کالبد شناسی ) زند زیرین
مثال:
So expand your radius.
پس شعاع خودتان را گسترش و توسعه بدهید.
دوستان توجه کنید که جمع این کلمه radii می باشد. تلفظ به صورت 'رِی - دی - یای'.
[پزشکی] زندزبرین: استخوان خارجی ساعد
radius = استخوان زند زِبَرین
radius
شعاع دایره
radius
نام تعدادی از واژگان مربوط به اسکلت بدن انسان به انگلیسی:
✅️ skull / cranium = جمجمه 💀
✅️ cheekbone = استخوان گونه
✅️ jawbone / mandible = استخوان فک
✅️ ribcage = قفسه سینه
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ collarbone / clavicle = ترقوه، استخوان چنبر
✅️ shoulder blade / scapula = استخوان شانه، استخوان کتف
✅️ breastbone / sternum = استخوان جناغ سینه
✅️ humerus = استخوان بازو
❗️جمع: hemeri ( هیومِرای )
✅️ rib = دنده
✅️ vertebra = مهره ی ستون فقرات
❗️جمع: vertebrae ( وِرتِبریی )
✅️ spine / backbone = ستون فقرات
✅️ ulna = استخوان زند زیرین
✅️ radius = استخوان زند زِبَرین
✅️ pelvis = لگن، لگن خاصره
✅️ hip bone = استخوان خاصره
✅️ tailbone / coccyx = دنبالچه
✅️ thigh bone / femur = استخوان ران
✅ cartilage = غضروف
✅ tibia / shin bone = استخوان درشت نی
✅ fibula = استخوان نازک نی

در رشته ی مدیریت و برنامه سازی اجرایی به معنی رویکرد و فرآیند است
زند زبرین
[کامپیوتر] خمیدگی ، انحنا
شعاع
border radius = شعاعِ حاشیه
استخوان زند زبرین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس