radio

/ˈreɪdiˌoʊ//ˈreɪdɪəʊ/

معنی: رادیو، رادیویی، مربوط به رادیو، با رادیو مخابره کردن، پیام رادیویی فرستادن
معانی دیگر: (با رادیو) مخابره کردن، فرستادن، وابسته به امواج رادیویی (بین 10 کیلو هرتز و 300000 مگا هرتز)، پیشوند:، رادیویی [radiotelegraph]، شعاع مانند، پرتوی، شعاعی، تابشگر، تشعشعی، رخشی [radiotherapy]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: radios
(1) تعریف: the sending of communications by means of electromagnetic waves in the frequency range from ten kilocycles to three hundred thousand megacycles.

(2) تعریف: the equipment used to transmit or receive radio communications.

(3) تعریف: the industry and technology of this medium of communication.

(4) تعریف: a device that receives radio signals; receiver.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or used in radio.

(2) تعریف: of or using radiation.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: radios, radioing, radioed
(1) تعریف: to send (information) by means of radio.
مشابه: broadcast

(2) تعریف: to send information to (a person) by means of radio.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to send communications by means of radio.
مشابه: broadcast
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: radio.

- radiogram
[ترجمه گوگل] رادیوگرافی
[ترجمه ترگمان] پیام رادیوئی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: radiant energy; x-rays.

- radiology
[ترجمه گوگل] رادیولوژی
[ترجمه ترگمان] رادیولوژی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- radiation
[ترجمه گوگل] تابش - تشعشع
[ترجمه ترگمان] تشعشع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: radioactive.

- radiobiology
[ترجمه گوگل] رادیوبیولوژی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. radio messages beamed at the island
پیام های رادیویی که به سوی جزیره فرستاده شد

2. radio should enlighten the listener as well as entertain him
رادیو باید علاوه بر سرگرم کردن شنونده وی را ارشاد هم بکند.

3. radio space is very expensive
آگهی رادیویی بسیار گران است.

4. radio waves
امواج رادیو

5. radio waves were propagated over long distances
امواج رادیویی را در فواصل زیاد فرا رسانی کردند.

6. a radio dial
صفحه تنظیم موج رادیو

7. a radio engineer
مکانیک رادیو (مهندس رادیو)

8. a radio journalist
خبرنگار رادیو

9. a radio message
پیام رادیویی

10. a radio receiver
گیرنده ی رادیویی

11. a radio serviceman
مکانیک رادیو

12. a radio station
ایستگاه رادیو

13. a radio transmitter
فرستنده ی رادیویی

14. a radio was blaring in the next room
در اتاق مجاور رادیویی زر زر می کرد.

15. her radio was never still
رادیوی او هرگز از صدا باز نمی ایستاد.

16. our radio contact with them was broken
تماس رادیویی ما با آنها قطع شد.

17. some radio waves travel nearly at the speed of light
برخی امواج رادیویی با سرعت تقریبا برابر با سرعت نور حرکت می کنند.

18. the radio blasted out a military march
رادیو مارش نظامی گوشخراشی را پخش می کرد.

19. the radio fell to the ground and went completely haywire
رادیو بر زمین افتاد و کاملا خراب شد.

20. the radio is a wonderful invention
رادیو اختراع شگفت انگیزی است.

21. the radio is an effective medium for advertising
برای آگهی کردن رادیو رسانه ی خوبی است.

22. the radio is kaput
رادیو خراب است.

23. the radio is off
رادیو خاموش است.

24. the radio is on
رادیو روشن است.

25. the radio is on the fritz
رادیو خراب است.

26. the radio is out of order
رادیو خراب است.

27. the radio is playing very loudly
رادیو خیلی بلند است.

28. the radio is too loud
صدای رادیو خیلی بلند است.

29. the radio message was so garbled, i couldn't understand it at all
پیام رادیویی آنقدر در هم و برهم بود که اصلا آن را نفهمیدم.

30. the radio superannuates the news printed in newspapers
رادیو خبرهای مندرج در روزنامه را کهنه نمامی کند.

31. this radio cost me a small fortune
این رادیو را خیلی گران خریدم.

32. this radio doesn't fit into the box
این رادیو در جعبه جا نمی گیرد.

33. this radio has a two-year guarantee
این رادیو تضمین دو ساله دارد.

34. this radio is not functioning
این رادیو درست کار نمی کند.

35. this radio is not worth a straw
این رادیو یک پشیز هم نمی ارزد (به کفر ابلیس نمی ارزد).

36. this radio is sold as is
این رادیو به صورتی که هست به فروش می رسد.

37. a radio ham (or a ham radio operator)
کار انداز غیرحرفه ای فرستنده ی موج کوتاه

38. a clandestine radio station
ایستگاه رادیوی سری

39. a highbrow radio program
برنامه ی رادیو در سطح فکری بالا

40. a portable radio
یک رادیوی قابل حمل

41. a powerful radio station blankets a weaker one
یک ایستگاه رادیویی قوی ایستگاه ضعیف تر را خنثی می کند.

42. a shortwave radio
رادیوی موج کوتاه

43. a two-way radio
رادیوی فرستنده - گیرنده

44. an off radio
رادیوی خاموش

45. let the radio alone!
به رادیو ور نرو!

46. plug the radio in and then turn it on
رادیو را به برق وصل کن و سپس آن را روشن کن.

47. suddenly, the radio went dead
ناگهان رادیو قطع شد.

48. a manual of radio repair
راهنمای تعمیر رادیو

49. he fixed the radio for free
او رادیو را مجانی درست کرد.

50. to catch a radio program
برنامه ی رادیویی را گرفتن (گوش دادن)

51. a wide band of radio frequencies
باند گسترده ای از بسامدهای رادیویی

52. he fiddled with the radio so much that it broke
آنقدر به رادیو ور رفت که خرابش کرد.

53. he fucked up my radio
او رادیوی مرا خراب کرد.

54. he tinkered with the radio all day but still couldn't fix it!
تمام روز به رادیو ور رفت ولی نتوانست آنرا درست کند!

55. her husband is a radio announcer
شوهرش گوینده ی رادیو است.

56. i listen to the radio every night
هر شب به رادیو گوش می دهم.

57. i plugged in the radio to the outlet by the bed
رادیو را به پریز کنار تختخواب زدم.

58. i turned down the radio
صدای رادیو را کم کردم.

59. to turn up the radio
رادیو را بلند کردن

60. we monitor the enemy's radio broadcasts for military information
ما برای کسب اطلاعات نظامی برنامه های رادیویی دشمن را خبرنیوشی می کنیم.

61. are you fucking with the radio again!
دوباره داری رادیو را انگولک می کنی !

62. he tried to fix my radio but butchered the job
او سعی کرد رادیوی مرا درست کند ولی آن را خراب کرد.

63. i heard (it) on the radio
از رادیو شنیدم.

64. i heard it over the radio
از رادیو شنیدم.

65. the information disseminated by the radio
اطلاعات منتشر شده توسط رادیو

66. the poisonous propaganda of foreign radio stations
تبلیغات مسموم کننده ی رادیوهای بیگانه

67. these bombs are detonated by radio waves
این بمب ها توسط امواج رادیویی منفجر می شوند.

68. they communicate with tehran by radio
آنها از طریق رادیو با تهران ارتباط دارند.

69. turn the knob on the radio to make it louder
پیچ رادیو را بچرخان تا صدای آن بلندتر شود.

مترادف ها

رادیو (اسم)
radio, wireless, receiving set

رادیویی (صفت)
radio

مربوط به رادیو (صفت)
radio

با رادیو مخابره کردن (فعل)
radio

پیام رادیویی فرستادن (فعل)
radio

تخصصی

[برق و الکترونیک] رادیو - رادیو 1. ارسال سیگنالهایی از طریق فضا با امواج الکترومغناطس. با وجود آن که تلویزیون ورادار نیز بر اساس امواج الکترو مغناطیس عمل می کنند . این واژه برای ارسال صدا و سیگنالهای رمز به کار می رود . 2. radio receiver .

انگلیسی به انگلیسی

• method of transmitting sound via electromagnetic waves; device used to receive and play radio broadcasts
broadcast by radio, transmit by radio
pertaining to radio; broadcast via radio; pertaining to or based on radio waves
radio is the broadcasting of programmes for the public to listen to, by sending out signals from a transmitter.
if you hear something on the radio, you hear it when it is being broadcast by radio.
a radio is also the piece of equipment used to listen to radio programmes.
radio is the system of sending sound over a distance by transmitting electrical signals.
if you radio someone, you send a message to them using radio.

پیشنهاد کاربران

آواتاب
تماس رادیویی گرفتن/برقرار کردن
مثال؛
The crew radioed Yokota Air Base to alert them
خدمه با پایگاه هوایی Yokota تماس رادیویی برقرار کردند تا به آن ها هشدار دهند
بی سیم
رادیان
موجگیر
موجانه
موجک
اسم radio به معنای رادیو
معادل اسم radio در فارسی رادیو است.
- رادیو دستگاهی برای گوش دادن به برنامه های رادیویی توسط امواج رادیویی است و حکم یک گیرنده را دارد. مثال:
?could you turn the radio on ( میتوانی رادیو را روشن کنی؟ )
...
[مشاهده متن کامل]

- رادیو به معنای برنامه هایی که برای پخش در رادیو ساخته می شوند نیز است و اغلب با حرف تعریف the می آید. مثال:
. i listen to the radio in the morning ( من صبح ها به رادیو گوش میدهم. )
* منظور از مثال بالا گوش دادن به برنامه های رادیویی است.
- radio در کشتی ها و هواپیما ها به عنوان یک دستگاه ارتباطی بکار می رود. البته اینگونه از رادیو هم به عنوان گیرنده امواج رادیویی عمل می کند و هم به عنوان فرستنده. ( communication devices ) مثال:
the ship’s radio ( رادیو کشتی )
منبع: سایت بیاموز

بیسیم
cops radio
بیسیم پلیس
در بعضی مواقع معنی بی سیم رو میده
رادیو
صداتاب

بپرس