فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: radiates, radiating, radiated
حالات: radiates, radiating, radiated
• (1) تعریف: to send forth rays or waves, as of heat or electromagnetic radiation.
- The sun radiates, sending out both heat and light.
[ترجمه گوگل] خورشید تابش می کند و گرما و نور را به بیرون می فرستد
[ترجمه ترگمان] خورشید طلوع می کند و هم گرما و هم نور می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خورشید طلوع می کند و هم گرما و هم نور می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to come forth in the form of rays or waves.
• مترادف: beam
• مشابه: glow, shine, transmit
• مترادف: beam
• مشابه: glow, shine, transmit
- Light radiates from the sun.
[ترجمه گوگل] نور از خورشید ساطع می شود
[ترجمه ترگمان] نور خورشید هم متشعشع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نور خورشید هم متشعشع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to spread out in many directions from a center.
• مترادف: diffuse, spread
• مشابه: branch, circulate, disperse, diverge, fan out, shine
• مترادف: diffuse, spread
• مشابه: branch, circulate, disperse, diverge, fan out, shine
- News of the royal birth radiated from the palace.
[ترجمه گوگل] خبر تولد سلطنتی از کاخ منتشر شد
[ترجمه ترگمان] خبر تولد پادشاه از کاخ ساطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خبر تولد پادشاه از کاخ ساطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Spokes radiate from the center of a bicycle wheel.
[ترجمه گوگل] پره ها از مرکز چرخ دوچرخه تابش می کنند
[ترجمه ترگمان] spokes از مرکز یک دوچرخه radiate می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] spokes از مرکز یک دوچرخه radiate می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to project cheer or good feeling.
• مترادف: beam, glow
• مشابه: effervesce, shine
• مترادف: beam, glow
• مشابه: effervesce, shine
- The doctor's face radiated as he gave his cancer patient the good news.
[ترجمه گوگل] چهره دکتر در حالی که به بیمار سرطانی خود مژده می داد تابید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که به بیمار سرطانی خود خبر خوبی می داد چهره پزشک از خود ساطع می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که به بیمار سرطانی خود خبر خوبی می داد چهره پزشک از خود ساطع می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to emit.
• مترادف: emit, irradiate, send, shed
• مشابه: beam, exude, transmit
• مترادف: emit, irradiate, send, shed
• مشابه: beam, exude, transmit
- The sun radiates heat.
[ترجمه فرزانه] خورشید گرما را متشعشع میکند|
[ترجمه گوگل] خورشید گرما ساطع می کند[ترجمه ترگمان] آفتاب هم متشعشع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fire radiated warmth.
[ترجمه گوگل] آتش گرما ساطع می کرد
[ترجمه ترگمان] گرما گرما را از خود ساطع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گرما گرما را از خود ساطع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to project in a radiant manner.
• مشابه: exude, ooze, project
• مشابه: exude, ooze, project
- She radiated confidence as she walked in for her interview.
[ترجمه گوگل] او در حالی که برای مصاحبه اش وارد می شد، اعتماد به نفس خود را از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که برای مصاحبه با او وارد اتاق می شد، به خود اعتماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که برای مصاحبه با او وارد اتاق می شد، به خود اعتماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bride and groom radiated joy.
[ترجمه گوگل] عروس و داماد شادی ساطع کردند
[ترجمه ترگمان] عروس و داماد شادی را از خود ساطع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عروس و داماد شادی را از خود ساطع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to spread out; diffuse.
• مترادف: diffuse, disperse, scatter
• مشابه: circulate, spread
• مترادف: diffuse, disperse, scatter
• مشابه: circulate, spread
- Scandal sheets radiated gossip about the royal couple.
[ترجمه گوگل] برگه های رسوایی شایعاتی را در مورد این زوج سلطنتی منتشر کرد
[ترجمه ترگمان] رسوایی Scandal شایعات مربوط به زوج سلطنتی رو پخش می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رسوایی Scandal شایعات مربوط به زوج سلطنتی رو پخش می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: having rays that begin from a central point.
• مترادف: radial
• مشابه: centrifugal, divergent
• مترادف: radial
• مشابه: centrifugal, divergent