radiant

/ˈreɪdiənt//ˈreɪdɪənt/

معنی: متشعشع، تابناک، ساطع، درخشنده، شعاعی، پر جلا
معانی دیگر: درخشان، تابنده، پرشید، پرنور، نورانی، فروزان، رخشنده، رخشا، شاد و خرم، پر طراوت، پرتاوی، منبع نور، (نجوم) منبع شهاب ها، شهاب چشمه، شهابزا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: emitting heat or rays of light.
مترادف: bright, effulgent, fulgent, glowing, luminous, refulgent, resplendent, shining
متضاد: dark
مشابه: aglow, alight, brilliant, burning, dazzling, glistening, incandescent, iridescent, light, luminary, lustrous, molten, shiny, sparkling, vivid

- These lamps are highly radiant, so be careful you don't get a burn.
[ترجمه گوگل] این لامپ ها درخشندگی بالایی دارند، پس مراقب باشید که دچار سوختگی نشوید
[ترجمه ترگمان] این فانوس ها بسیار درخشان هستند، پس مراقب باشید که یک سوختگی نخواهید گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: beaming with joy, happiness, or the like.
مترادف: aglow, beaming, beatific, glowing, happy, joyful, shining
متضاد: gloomy
مشابه: bright, cheerful, dazzling, ecstatic, effervescent, elated, glorious, overjoyed, scintillating, sparkling, sunny

- She was radiant at her daughter's wedding.
[ترجمه گوگل] او در عروسی دخترش درخشان بود
[ترجمه ترگمان] او در عروسی دخترش درخشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: radiantly (adv.)
• : تعریف: a point or object from which heat or rays of light originate.
مشابه: luminary

جمله های نمونه

1. radiant energy
انرژی پرتاوی

2. a radiant morning
بامداد درخشان

3. a radiant smile
لبخند تابناک

4. the radiant lights of the city
چراغ های پر نور شهر

5. He is doing research on radiant intensity.
[ترجمه گوگل]او در حال انجام تحقیقات در مورد شدت تابش است
[ترجمه ترگمان]او در حال انجام تحقیقات در زمینه شدت تابشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She looked radiant in a white silk dress.
[ترجمه گوگل]او در لباس ابریشمی سفید درخشان به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]با لباس ابریشمی سفید، درخشان و درخشان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was radiant with joy at her wedding.
[ترجمه گوگل]در عروسی اش از شادی درخشید
[ترجمه ترگمان]از عروسی او شادمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On her wedding day the bride looked truly radiant.
[ترجمه Fargol_] عروس در روز عروسیش به راستی میدرخشید
|
[ترجمه گوگل]در روز عروسی عروس واقعا درخشان به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در روز عروسیش عروس واقعا درخشان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gave a radiant smile when he heard her news.
[ترجمه گوگل]با شنیدن خبر او لبخندی درخشان زد
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار او را شنید، لبخند درخشانی بر لب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was radiant with health.
[ترجمه گوگل]او از سلامتی درخشان بود
[ترجمه ترگمان]از سلامتی برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The radiant smile and the sparkle in her blue eyes were the clear signs of a woman still deeply in love.
[ترجمه گوگل]لبخند درخشان و درخشش در چشمان آبی او نشانه های بارز زنی بود که هنوز عمیقاً عاشق است
[ترجمه ترگمان]لبخند تابناک و برق چشمان آبی اش، نشانه های واضح یک زن هنوز در عشق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sun was radiant in a clear blue sky.
[ترجمه گوگل]خورشید در آسمان آبی روشن می درخشید
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان صاف و شفاف می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bride looked radiant.
[ترجمه گوگل]عروس درخشنده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]عروس زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His frown deepened, then transformed itself into a radiant grin.
[ترجمه گوگل]اخمش عمیق تر شد و بعد خودش را به پوزخندی درخشان تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]چهره اش عمیق تر شد، سپس تبدیل به یک پوزخند درخشان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She looked a picture, radiant, all in white.
[ترجمه گوگل]او به یک عکس نگاه می کرد، درخشان، همه در سفید
[ترجمه ترگمان]او یک عکس، درخشان و سراپا سفید به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Its radiant white light glares off of the snow around me.
[ترجمه گوگل]نور سفید تابشی آن از برف های اطراف من می تابد
[ترجمه ترگمان]نور سفید و درخشان آن از برف اطرافم به بیرون خیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متشعشع (صفت)
luminous, asteriated, radiate, radiant, radiative, refulgent, relucent

تابناک (صفت)
bright, shining, radiant, lucent, luminescent, luminiferous, sunny

ساطع (صفت)
clear, manifest, evident, radiant, splendent

درخشنده (صفت)
radiant, refulgent, golden, resplendent, effulgent, fulgent

شعاعی (صفت)
radiant, radial

پر جلا (صفت)
radiant

تخصصی

[برق و الکترونیک] تابش گسیل شده یا ارسال شده در جهت شعاعهای به مرکز منبع نقطه ای .
[زمین شناسی] گسترده - اسم: موجود زنده یا گروهی از موجودات زنده، نظیر یک گونه، که به علت پراکندگی از محل منشأ اصلی خود، به موقعیت جغرافیایی فعلی رسیده است. (منسوخ).

انگلیسی به انگلیسی

• brilliant, glowing; emitting radiation; emitted by radiation; emitting rays of light; expressing happiness
someone who is radiant is so happy that their joy shows in their face.
something that is radiant glows brightly.

پیشنهاد کاربران

انتشار نور یا گرما؛ تابان. همچنین به کسی که از خوشحالی، سلامتی یا انرژی می درخشد، اشاره دارد.
معمولاً برای توصیف افراد، منابع نوری یا هر چیزی که حس انرژی تابان یا درخشان را القا می کند، استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
She looked radiant in her wedding dress.
The morning sun was radiant, filling the room with warmth.
His face was radiant with joy when he heard the good news.

۱. تابان. تابناک. فروزان ۲. شاد. بشاش. با طراوت ۳. ( فیزیک ) تابشی
Brilliant, bright
adjective
1 [more radiant; most radiant] : having or showing an attractive quality of happiness, love, health, etc
◀️a radiant smile
◀️She had a radiant inner glow
◀️She looked radiant at her wedding
...
[مشاهده متن کامل]

2 [more radiant; most radiant] : bright and shining
◀️the radiant sun
◀️radiant blue skies
3 always used before a noun technical : sent out from something in rays or waves that you cannot see
◀️radiant heat
◀️radiant energy
◀️ a radiant morning : بامداد درخشان
◀️ the radiant lights of the city : چراغ های پرنور شهر
◀️ a radiant smile : لبخند تابناک
◀️ radiant energy : انرژی پرتاوی
⬛ RADIANTLY قید
◀️She smiled radiantly as she accepted the
Radiance یعنی تابندگی، درخشندگی، تشعشع، پرتو
۱. پرتویی - پرتاوی - ساطع شونده - تابشی
۲. سرحال و باطراوت - سرشار از خوشحالی، عشق و سلامتی
۳. درخشان - درشخنده - براق

radiant ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: تابشی
تعریف: مربوط به تابش
radiant ( adj ) = درخشان، تابناک، تابان، پرجلا، فروزان، نورانی، منور، درخشنده، روشن/بشاش، شاد، باطراوت، سرزنده، امیدبخش/تابنده، تابشی/حرارتی
مترادف است با کلمه : bright ( adj )
the radiant heat of the sun = گرمای تابشی خورشید
...
[مشاهده متن کامل]

a radiant heater = بخاری حرارتی
examples:
1 - The actor's radiant smile captivated the audience.
لبخند بشاش این بازیگر تماشاگران را مجذوب خود کرد.
2 - He gave a radiant smile when he heard her news.
وقتی خبرش را شنید لبخند امیدبخشی زد.
3 - The bride looked radiant on her wedding day.
عروس در روز عروسی اش پرجلا به نظر می رسید.
4 - Plants absorb radiant energy from sunlight.
گیاهان انرژی تابشی را از نور خورشید جذب می کنند.

درخشان
بشاش ( صفت )
چشمگیر

بپرس