radar

/ˈreɪˌdɑːr//ˈreɪdɑː/

معنی: رادار
معانی دیگر: (مخفف: radio detecting and ranging) رادار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a means of discovering the position, range, and velocity of distant objects by timing the return of high frequency radio waves bounced off their surfaces and analyzing the direction of this return.

(2) تعریف: the equipment used in such detection and analysis.

جمله های نمونه

1. radar stations are monitoring all our heavy bombers
ایستگاه های رادار همه ی بمب افکن های سنگین ما را کنترل می کنند.

2. this radar can pinpoint the position of an aircraft
این رادار می تواند جای هواپیما را دقیقا معلوم کند.

3. they were pioneers in the development of radar
آنان در ایجاد رادار پیشتاز بودند.

4. it was a perfect hit and destroyed the enemy's radar
هدفگیری کاملا دقیقی بود و رادارهای دشمن را نابود کرد.

5. This radar is operated by an electronic pulse.
[ترجمه گوگل]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی کار می کند
[ترجمه ترگمان]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The coastline can now be monitored by radar.
[ترجمه گوگل]اکنون خط ساحلی توسط رادار قابل رصد است
[ترجمه ترگمان]این خط ساحلی اکنون می تواند توسط رادار نظارت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The aircraft is designed to be invisible to radar.
[ترجمه گوگل]این هواپیما طوری طراحی شده است که برای رادار نامرئی باشد
[ترجمه ترگمان]این هواپیما برای نامریی شدن طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ship, with the help of radar, sailed in thick fog.
[ترجمه گوگل]کشتی با کمک رادار در مه غلیظ حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی با کمک رادار در مه غلیظ حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The radar beam can track a number of targets almost simultaneously.
[ترجمه گوگل]پرتو رادار می تواند تعدادی هدف را تقریباً به طور همزمان ردیابی کند
[ترجمه ترگمان]تیر رادار می تواند تعدادی از اهداف را تقریبا به طور همزمان ردیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Its radar equipment was powered by a nuclear reactor.
[ترجمه گوگل]تجهیزات راداری آن توسط یک راکتور هسته ای کار می کرد
[ترجمه ترگمان]تجهیزات رادار آن توسط یک رآکتور هسته ای تامین می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Astronomers track large meteors using radar.
[ترجمه گوگل]ستاره شناسان شهاب های بزرگ را با استفاده از رادار ردیابی می کنند
[ترجمه ترگمان]ستاره شناسان و ستاره های بزرگ از رادار استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They acquired the target by radar.
[ترجمه گوگل]آنها هدف را با رادار به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها هدف را با رادار به دست آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plane suddenly just disappeared from the radar screen.
[ترجمه گوگل]هواپیما به طور ناگهانی از صفحه رادار ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]هواپیما ناگهان از صفحه رادار ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The military use radar satellites to track targets through clouds and at night.
[ترجمه گوگل]ارتش از ماهواره های رادار برای ردیابی اهداف از میان ابرها و در شب استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش از ماهواره های رادار برای ردیابی اهداف از طریق ابرها و در شب استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is a radar.
[ترجمه گوگل]او یک رادار است
[ترجمه ترگمان] اون یه رادار - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رادار (اسم)
radar

تخصصی

[برق و الکترونیک] ردیاب، رادار
[زمین شناسی] رادار، مسافت یاب و ردیاب رادیویی، آشار کننده رادیویی و فاصله یاب
[آب و خاک] رادار
[برق و الکترونیک] رادار سیستمی بر اساس انرژِ RF ارسال شده و بازتابیده برای آشکار سازی و پیدا کردن موقعیت اجسام که فاصله یا ارتفاع را اندازه می گیرد، در ناوبری، مان یابی و بمباران به کار می رود . در آشکار سازی و فاصله یابی، فاصله زمانی بین ارسال انرژی و دریافت انرژی بازتابیده، فاصله جسم را در مسیر باریکه ی ارسال تعیین می کند . در رادارهای اولیه انرژی ارسال شده راهنمای پاسخ دهنده ای را که سیگنالهای کاملاً جدیدی را به دستگاه رادار باز می فرستاد تحریک می کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• system for locating objects by sending radio waves and recording their echoes
radar is a way of using radio signals to discover the position or speed of objects such as aircraft or ships when they cannot be seen.

پیشنهاد کاربران

رادار
مثال:
the orientation of the radar station
جهت یابی ایستگاه رادار
رادار
مثال: The ship's radar detected an approaching storm.
رادار کشتی یک طوفان که داشت نزدیک میشد را تشخیص داد.
مد نظر داشتن:
he has three men in his radar.
او سه مرد را مد نظر دارد.
مخفف Radio Detection And Ranging و به معنی تشخیص و ناوبری به وسیله امواج رادیویی است.
radar ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: رادار
تعریف: سامانه‏ای که در آن از باریکه‏های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آنها استفاده شود
《 پارسی را پاس بِداریم》
radar
این واژه سَرنام اَست ولی جوری بَرساخته شُده که می شَوَد آن را به گونه یِ دیگَری هَم خاند و پِیمید ( فَهمید ) :
radar : radio detection and ranging
radar : ra - d - a - r
...
[مشاهده متن کامل]

به رَوِشِ دیگَر : rad - ar : radar
پیش نَهاد ات :
پَرتار : پَرت - آر < بِسَنجید با : پَرتو : پَرت - او
رَدیاب ، رَدجو ، رَدیوز ، رَدگَر ، رَدنَما ، رَدنِشان

برجسته کردن
برجسته نشان دادن
نشان دادن
نمایش دادن
معرفی کردن
هایلایت کردن
به چشم آمدن
توجه کسی را جلب کردن
رادار
to stay under the radar : توجه کسی را به خود جلب نکردن، انجام کاری مخفیانه و بدون جلب توجه
سرنام واژهای :Radio →Detection← And Ranging

بپرس