raconteur

/ˌrækanˈtuːr//ˌrækɒnˈtɜː/

معنی: داستان سرا، قصه گوی زبردست
معانی دیگر: داستان گو، نقال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is talented in storytelling.

- He was not only a comedian; he was a raconteur who could captivate his audience with a tale.
[ترجمه گوگل] او نه تنها یک کمدین بود او یک راکچر بود که می توانست مخاطب خود را با یک داستان مجذوب کند
[ترجمه ترگمان] او نه تنها یک کمدین نبود بلکه raconteur بود که می توانست audience را با داستانی سرگرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His grandfather was a fine raconteur.
[ترجمه گوگل]پدربزرگش یک راکارد خوب بود
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ او a خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He spoke eight languages and was a noted raconteur.
[ترجمه گوگل]او به هشت زبان صحبت می‌کرد و یک پیشرو مشهور بود
[ترجمه ترگمان]او هشت زبان صحبت کرد و یک raconteur برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The raconteur mentioned that the quotation was from the Bible.
[ترجمه گوگل]پیشگو اشاره کرد که این نقل قول از کتاب مقدس است
[ترجمه ترگمان]The اشاره کرد که این نقل قول از کتاب مقدس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's a brilliant raconteur.
[ترجمه گوگل]او یک راکبان درخشان است
[ترجمه ترگمان]اون یه raconteur brilliant
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a brilliant raconteur, with a wicked wit and a razor tongue, and he had them all in stitches.
[ترجمه گوگل]او یک راکونتر باهوش بود، با شوخ طبعی بد و زبان تیغ، و همه آنها را بخیه زده بود
[ترجمه ترگمان]او یک raconteur درخشان و باهوش و با زبانی wicked بود و همه آن ها را بخیه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a brilliant raconteur.
[ترجمه گوگل]او یک راکونتور درخشان بود
[ترجمه ترگمان]اون یه raconteur درخشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A colourful raconteur, his adventures would make a feature film I would pay money to see.
[ترجمه گوگل]یک راکچر رنگارنگ، ماجراجویی هایش فیلمی بلند می ساخت که برای دیدنش پول می دادم
[ترجمه ترگمان]A رنگارنگ، ماجراجویی او یک فیلم سینمایی بود که من برای دیدنش پول خواهم پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dave, garrulous, a bit tipsy, was a natural raconteur.
[ترجمه گوگل]دیو، پر حوصله، کمی دمدمی مزاج، یک پیشرو طبیعی بود
[ترجمه ترگمان]دیو، پرحرف، کمی مست، یک raconteur طبیعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like many Pentecostal preachers he was an accomplished raconteur.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از واعظان پنطیکاستی، او یک پیشرو ماهر بود
[ترجمه ترگمان]او هم مانند many دوران Pentecostal بود که در واقع یک raconteur بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Baseball raconteur Bill Rigney is holding court at a window table.
[ترجمه گوگل]بیل ریگنی، راکونتر بیسبال، دادگاه را پشت میز پنجره نگه داشته است
[ترجمه ترگمان]بیس بال (بیل Rigney)در یک میز کنار پنجره دادگاه را برگزار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As a raconteur and conversationalist, scattering indiscretions and gossip with gay abandon, he was the acme of unconventionality.
[ترجمه گوگل]او به‌عنوان یک پیشرو و اهل گفت‌وگو، که بی‌احتیاطی‌ها و شایعات را با رها کردن همجنس‌گرایان پراکنده می‌کرد، نقطه‌نظر غیر متعارف بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک raconteur و اهل گفتگو، indiscretions و شایعه پراکنی در abandon و gossip در اوج of بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charles Dickens was a raconteur par excellence.
[ترجمه گوگل]چارلز دیکنز یک پیشتاز بسیار عالی بود
[ترجمه ترگمان]چارلز دیکنز یک raconteur عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Being a raconteur is a rare - and dying - art.
[ترجمه گوگل]راکونتور بودن یک هنر نادر - و در حال مرگ - است
[ترجمه ترگمان]a بودن یک هنر نادر و در حال مرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a regal raconteur . He was born to chat.
[ترجمه گوگل]او یک راکونر سلطنتی است او برای چت به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]او یک raconteur سلطنتی است او برای چت زاده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داستان سرا (اسم)
storyteller, raconteur

قصه گوی زبردست (اسم)
raconteur

انگلیسی به انگلیسی

• one who is skilled in the art of storytelling
a raconteur is someone who can tell stories in an interesting or amusing way.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A person skilled at telling stories 🎙️
🔍 مترادف: Storyteller
✅ مثال: The old man was a natural raconteur, captivating his audience with tales from his youth
"داستان گو" / کسی که در نقل حکایات و داستان های جذاب مهارت دارد.
نقّال
مترادف: Storyteller, narrator, anecdotalist
مثال؛
He was such a raconteur that everyone gathered around to hear his tales.
...
[مشاهده متن کامل]

As a raconteur, she could make even the most mundane events sound fascinating.
The raconteur entertained the guests with stories of his travels around the world.

قصه گو، قصه پرداز، داستان پرداز، داستان سرا، راوی قصه
نقال anecdotist

بپرس