1. she racked up my carماشینم را خرد کرد.2. a body racked by painبدنی که درد آن را شکنجه می دهد3. she was racked by jealousyحسادت او را رنج می داد.4. they whipped and racked prisonersزندانیان را شلاق می زدند و بدنشان را می کشیدند.