racing

/ˈreɪsɪŋ//ˈreɪsɪŋ/

معنی: رقابت، مسابقه، مسابقه دهنده، مربوط بمسابقه
معانی دیگر: مج

جمله های نمونه

1. stock-car racing
مسابقه ی اتومبیل رانی توسط اتومبیل های معمولی (نه کورسی)

2. that racing car was really shifting
آن اتومبیل کورسی واقعا تند می رفت.

3. formula 1 racing cars
اتومبیل های کورسی رده ی اول

4. we are racing (against) the clock
داریم با سرعت هر چه تمام تر کار می کنیم.

5. the kentucky derby is a racing classic
مسابقه ی اسبدوانی کنتاکی دربی در نوع خود معروف است.

6. She agreed to buy the car, but stipulated racing tyres and a turbo-powered engine.
[ترجمه گوگل]او با خرید ماشین موافقت کرد، اما لاستیک‌های مسابقه‌ای و موتور توربو را شرط کرد
[ترجمه ترگمان]او با خرید خودرو موافقت کرد، اما تصریح کرد که لاستیک ماشین و موتور توربو جت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The general standard of racing was abysmal.
[ترجمه گوگل]استاندارد کلی مسابقه افتضاح بود
[ترجمه ترگمان]معیار عمومی مسابقه افتضاح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The racing season starts in June.
[ترجمه گوگل]فصل مسابقه از ژوئن شروع می شود
[ترجمه ترگمان]فصل مسابقه در ماه ژوئن آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The farmers were racing against the rainy season, trying to gather in the summer crops.
[ترجمه گوگل]کشاورزان با فصل بارانی رقابت می کردند و سعی می کردند محصولات تابستانی را جمع آوری کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در حال مسابقه در برابر فصل بارانی بودند و تلاش می کردند تا در محصولات تابستانی گرد هم آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The runners and riders appear in Friday's Racing Post.
[ترجمه گوگل]دوندگان و سوارکاران در مسابقه جمعه پست ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]دوندگان و سوارکاران در مسابقه مسابقه روز جمعه پست ظاهر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Racing was halted for an hour while the track was repaired.
[ترجمه گوگل]در حالی که پیست تعمیر می شد، مسابقه برای یک ساعت متوقف شد
[ترجمه ترگمان]تا یک ساعت دیگر مسابقه قطع شد و مسابقه به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ludo is a version of an ancient Indian racing game.
[ترجمه گوگل]Ludo نسخه ای از یک بازی مسابقه ای باستانی هندی است
[ترجمه ترگمان]لو دو نسخه ای از یک بازی مسابقه اسب دوانی در هند باستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was hot and sweaty and had a racing heart.
[ترجمه گوگل]گرم و عرق کرده بود و قلبش تند بود
[ترجمه ترگمان]داغ بود و عرق کرده بود و ضربان قلب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was suddenly aware of her racing heartbeat.
[ترجمه گوگل]ناگهان متوجه ضربان تند قلبش شد
[ترجمه ترگمان]او ناگهان متوجه ضربان قلبش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt the blood racing through her veins as they kissed.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که خون در رگهایش در حال بوسیدن است
[ترجمه ترگمان]وقتی همدیگر را بوسیدند خون در رگ هایش جریان پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Mahoney's pulse was racing, and he felt confused.
[ترجمه گوگل]نبض ماهونی تند شد و او احساس گیجی کرد
[ترجمه ترگمان]نبضش در حال مسابقه بود و احساس گیجی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رقابت (اسم)
contest, competition, rivalry, contestation, racing

مسابقه (اسم)
match, game, contest, race, competition, emulation, tourney, racing, tournament

مسابقه دهنده (صفت)
racing

مربوط به مسابقه (صفت)
racing

انگلیسی به انگلیسی

• participation in contests of speed; running, jogging
racing refers to races between animals, especially horses, or vehicles.

پیشنهاد کاربران

در بعضی موادر معنی تلاش کردن است - مثلا More than 2, 300 people have died and rescuers are racing to pull survivors from beneath the rubble after a devastating earthquake ripped through Turkey and Syria, leaving destruction and debris on each side of the border.
مسابقه ای
سر و کله زدن ( در گیر شدن )
Street racer میشه در خیابان ویراژ دادن
تپیدن ( قلب )
مشغول شدن
there gose my mind racing
افکار ذهنم رو مشغول کرده
اتومبیل رانی ( به طور معمول )

بپرس