1. ruined hopes
امیدهای نقش برآب
2. ruined reputation
شهرت از بین رفته
3. a ruined cabin containing a cache of food and water
کلبهای مخروبه حاوی آبشتگهی از خوراک و آب
4. a ruined city
یک شهر ویران (شده)
5. a ruined woman
زن هتک حرمت شده
6. alcohol ruined his life
الکل زندگیش را تباه کرد.
7. he ruined the neighbor's daughter and left the city
دختر همسایه را بیسیرت کرد و از شهر رفت.
8. the ruined walls were covered by vegetation
دیوارهای مخروبه از رستنیها پوشیده شده بود.
9. a palace ruined by the passage of time and by lack of care
کاخی که در اثر گذشت زمان و بیتوجهی خراب شده است
10. foreign competition ruined our factory
رقابت برونمرزی کارخانه ما را ورشکسته کرد.
11. government interference ruined the country's economy
دخالت دولت اقتصاد کشور را نابود کرد.
12. his drunkenness ruined our party
بدمستی او مهمانی ما را خراب کرد.
13. his haste ruined the endeavor
...