rifle

/ˈraɪfəl//ˈraɪfəl/

معنی: تفنگ، عده تفنگدار، دزدیدن، لخت کردن
معانی دیگر: (لوله ی توپ و تفنگ و غیره) خان، خان کشی کردن، خاندار کردن، توپ خاندار، (ارتش - جمع) یکان تفنگدار، (به منظور یافتن و دزدیدن) به هم ریختن، زیر و رو کردن، دستبرد زدن، چپو کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a firearm with a long barrel having spiral grooves inside designed to increase the accuracy of a shot.

(2) تعریف: a cannon with such spiral grooves.

(3) تعریف: one of the grooves itself.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rifles, rifling, rifled
• : تعریف: to cut spiral grooves onto the inner surface of (a gun barrel, pipe, or similar object).
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rifles, rifling, rifled
• : تعریف: to search thoroughly in order to rob.
مترادف: maraud, ransack
مشابه: burglarize, loot, pillage, plunder, raid, strip

- The thieves rifled her house.
[ترجمه علی ماشالله زاده برزکی] دزدها خانه را زیر و رو کردند
|
[ترجمه گوگل] دزدها خانه او را به گلوله بستند
[ترجمه ترگمان] دزدان به خانه او هجوم بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rifle butt
قنداق تفنگ،ته تفنگ

2. a rifle with a rather uncertain trigger
تفنگی با ماشه ی غیر قابل اطمینان

3. automatic rifle
تفنگ خودکار (مسلسل مانند)

4. the rifle is jammed
تفنگ گیر کرده است.

5. the rifle recoiled and threw the boy to the ground
تفنگ لگد انداخت و پسر را بر زمین افکند.

6. assault rifle
تفنگ جنگی (در مقابل شکاری)

7. a loaded rifle
تفنگ پر

8. a rapid-fire rifle
تفنگ تند تیر

9. a recoilless rifle
تفنگ بی لگد،تفنگ بی تکانه

10. the old rifle was weighing on his shoulder
تفنگ قدیمی روی شانه اش سنگینی می کرد.

11. he brought the rifle down to the present
تفنگ را پایین آورد و قراول رفت.

12. to load a rifle
تفنگ را پر کردن

13. to shoot a rifle
تفنگ در کردن

14. to stock a rifle
برای تفنگ قنداق ساختن

15. the sling of a rifle
بند تفنگ

16. the velocity of a rifle bullet
سرعت یک گلوله ی تفنگ

17. we barraged the enemy with rifle fire
ما دشمن را زیر آتش مداوم تفنگ گرفتیم.

18. i heard the bang of the rifle
صدای در رفتن (یا شلیک) تفنگ را شنیدم.

19. he went into the woods with his rifle hoping to pop a rabbit or two
به امید زدن یکی دو خرگوش با تفنگش به بیشه رفت.

20. She is a crack shot with a rifle.
[ترجمه گوگل]او یک شلیک ترک با تفنگ است
[ترجمه ترگمان] با یه تفنگ تیر خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He steadied his rifle on the wall and fired.
[ترجمه گوگل]تفنگش را روی دیوار گذاشت و شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]تفنگش را روی دیوار گذاشت و شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We heard the loud/sharp report of a rifle.
[ترجمه Rrrrrr] ما صدای بلند شلیک تیر یک تفنگ را شنیدیم
|
[ترجمه گوگل]ما گزارش بلند/تند یک تفنگ را شنیدیم
[ترجمه ترگمان]ما صدای بلند \/ تیز یک تفنگ را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Uncle Jim took the air rifle and went on a recce to the far end of the quarry.
[ترجمه گوگل]عمو جیم تفنگ بادی را گرفت و به سمت انتهای معدن رفت
[ترجمه ترگمان]عمو جیم تفنگ بادی را برداشت و به سمت انتهای معدن رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He drew his rifle from its sacking cover.
[ترجمه گوگل]تفنگش را از روکش گونی بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]تفنگش را از روی جلد خود بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He aimed his rifle, fired a single shot, then ejected the spent cartridge.
[ترجمه گوگل]او تفنگ خود را نشانه گرفت، یک گلوله شلیک کرد، سپس فشنگ مصرف شده را به بیرون پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]تفنگش را نشانه گرفت و تیری شلیک کرد و سپس cartridge را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Tod's grandfather taught him to shoot a rifle.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ تاد به او یاد داد که با تفنگ شلیک کند
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ Tod بهش یاد داد که یک تفنگ پرتاب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفنگ (اسم)
musketry, gun, rifle

عده تفنگدار (اسم)
rifle

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

لخت کردن (فعل)
rob, pluck, harry, ransack, sack, strip, skin, rake up, fleece, rifle

انگلیسی به انگلیسی

• firearm with spiral grooves carved inside the gun barrel (causes the bullet to spin and improves accuracy)
steal, seize; search frantically, rummage, ransack; empty, take away
a rifle is a gun with a long barrel.
when someone rifles a place, they steal everything they want from it.
if you rifle through things, you make a quick search among them.

پیشنهاد کاربران

تفنگ
مثال: He aimed his rifle at the target.
او تفنگش را به هدف هدف گرفت.
زیر و رو کردن
توپ بدون عقب نشینی، دزدیدن، لخت کردن، تفنگ، عده تفنگدار، علوم نظامی: خان تفنگ، خان کشی کردن
1 - تفنگ
2 - خان ( تفنگ )
تفنگ گلوله زنی / تفنگ گلوله زن
1 -
to search quickly through something, often in order to steal something
جایی یا چیزی را با سرعت جستجو کردن، بویژه برای سرقت
The safe had been rifled and the diamonds were gone

...
[مشاهده متن کامل]

He rifled through the papers on the desk, but couldn't find the photographs
2 -
a type of gun with a long barrel ( = part shaped like a tube ) , fired from the shoulder and designed to be accurate at long distances
تفنگ گلوله زنی یا تفنگ گلوله زن نوعی تفنگ است که لوله آن دارای خان بوده و در هر نوبت تیراندازی یک عدد گلوله را به سوی هدف شلیک می کند. این گونه تفنگ معمولاً برای مقاصد نظامی و در شکار جانوران بزرگ به کار می رود. بُرد تفنگ گلوله زنی معمولاً بیش از ۱۰۰۰ متر است.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/rifle• https://en.wikipedia.org/wiki/Rifle
جستجوی سریع در یک چیز به منظور پیدا کردن چیزی یا دزدیدن آن.
pistol
A rifle is a long - barrelled firearm designed for accurate shooting, with a barrel that has a helical pattern of grooves ( rifling ) cut into the bore wall
تفنگ
تفنگ
تفنگدار
۱. تفنگ
۲. تفنگدار، عده ای تفنگدار
مثلا:
100 rifles
یعنی صد تفنگدار
مخزن. مبدا. جای اول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس