reply

/rəˈplaɪ//rɪˈplaɪ/

معنی: پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن
معانی دیگر: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ دادن، ادعا (یا اتهام) متقابل وارد کردن، پاس  دادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: replies, replying, replied
(1) تعریف: to express an answer in words or writing.
مترادف: answer, respond
مشابه: rejoin, retort, return, riposte

- I received his letter last week, but I haven't replied to it yet.
[ترجمه بهاره] من نامه را دریافت کردم اما هنوز جوابم را نداده
|
[ترجمه Anis] هفته پیش نامه اش را دریافت کردم، ولی هنوز پاسخی به آن نداده ام.
|
[ترجمه Hermion grinjer] هفته گذشته نامه خود را دریافت کرد، اما من هنوز به آن پاسخ نداده ام.
|
[ترجمه کوچیک شما علیشون] من هفته پیش نامه اش را دریافت کردم اما اما هنوز یه نامه اش جواب ندادم
|
[ترجمه گمنام] نامه او را هفته گذشته دریافت کردم، اما هنوز به آن پاسخ نداده ام.
|
[ترجمه ابوذر لشکربلوکی] من نامه او را هفته گذشته دریافت کردم اما منبع آن هنوز جواب ندادم
|
[ترجمه گوگل] نامه او را هفته گذشته دریافت کردم، اما هنوز به آن پاسخ نداده ام
[ترجمه ترگمان] هفته پیش نامه اش را دریافت کردم، اما هنوز به آن جواب ندادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to respond or react in some fashion.
مترادف: answer
مشابه: counter, react, respond, retort

- He replied with a nod of his head.
[ترجمه Anis] او با تکان دادن سرش پاسخ داد.
|
[ترجمه گوگل] با تکان سرش جواب داد
[ترجمه ترگمان] با سربه سرش اشاره کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to echo a sound.
مشابه: echo

- We shouted, and the canyon replied.
[ترجمه گوگل] ما فریاد زدیم و دره پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] ما فریاد زدیم و کوه جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to respond, as to a question.
مترادف: answer, respond
مشابه: counter, rejoin, retort

- She replied that she had never seen the man in the photograph.
[ترجمه گمنام] او پاسخ داد که هرگز مردی را در عکس ندیده است.
|
[ترجمه گوگل] او پاسخ داد که هرگز مردی را در عکس ندیده است
[ترجمه ترگمان] او جواب داد که هرگز آن مرد را در عکس ندیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: replies
مشتقات: replier (n.)
(1) تعریف: an answer or response expressed in words or writing.
مترادف: answer, response, return
مشابه: acknowledgment

- I asked her a question, but she made no reply.
[ترجمه گوگل] ازش سوال پرسیدم ولی جوابی نداد
[ترجمه ترگمان] من از او سوال کردم، اما او جوابی نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an action or gesture in response to something.
مترادف: answer, reaction, response
مشابه: acknowledgment

- His angry reply was to stomp out of the room, slamming the door behind him.
[ترجمه گوگل] پاسخ عصبانی او این بود که از اتاق خارج شد و در را پشت سرش کوبید
[ترجمه ترگمان] جواب عصبانی او این بود که به بیرون از اتاق لگد بزند و در را پشت سرش به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the ship's crew saw the signal from the shore, they raised a flag in reply.
[ترجمه گوگل] هنگامی که خدمه کشتی سیگنال را از ساحل دیدند، در پاسخ پرچمی را برافراشتند
[ترجمه ترگمان] وقتی خدمه کشتی علامت را از ساحل دیدند، پرچم را در جواب بلند کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her reply to me was vague
پاسخ او به پرسش من مبهم بود.

2. to reply by wire
تلگرافی پاسخ دادن

3. a careful reply
پاسخ سنجیده

4. a curt reply
پاسخ تند و زننده

5. a frank reply
پاسخ بدون پرده پوشی

6. a guarded reply
جواب محتاطانه

7. a jocular reply
پاسخ مزاح آمیز

8. a negative reply
پاسخ منفی

9. a nimble reply
پاسخ زیرکانه

10. a quick reply
پاسخ فوری

11. a ready reply
پاسخ بی درنگ

12. a rude reply
پاسخ بی ادبانه

13. a snappy reply
پاسخ بی درنگ

14. a studied reply
پاسخ سنجیده

15. a temperate reply
پاسخ ملایم

16. a timid reply
پاسخ محجوبانه

17. an affirmative reply
پاسخ مثبت

18. an equivocal reply
پاسخ چند پهلو

19. an instantaneous reply
جواب آنی

20. her sharp reply reduced me to silence
جواب تند او مرا وادار به سکوت کرد.

21. our prompt reply satisfied him
پاسخ بدون معطلی ما او را خرسند کرد.

22. to vouchsafe a reply
از سر لطف و بزرگواری پاسخ دادن

23. you did not reply to my letter
به نامه ی من جواب ندادی.

24. his criticism drew no reply
انتقاد او پاسخی را برنیانگیخت.

25. ghodsi snapped them a sharp reply
قدسی با پاسخی تند به آنها تشر زد.

26. my words elicited his angry reply
سخنان من پاسخ خشمگین او را برانگیخت.

27. i did not know what to reply
نمی دانستم چه پاسخی بدهم.

28. your question is so obvious as to need no reply
پرسش شما آن قدر واضح است که نیازی به پاسخ ندارد.

29. Their failure to reply to our letter seems to imply a lack of interest.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد کوتاهی آنها در پاسخ به نامه ما نشان دهنده عدم علاقه است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد عدم موفقیت آن ها در پاسخ به نامه ما حاکی از عدم علاقه آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. We would appreciate an early reply.
[ترجمه گوگل]ما از پاسخ زودهنگام قدردانی خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما از یه جواب خیلی زود قدردانی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاسخ (اسم)
response, answer, replication, reply, respond

جواب (اسم)
answer, reply, rejoinder, antiphony, ripost, riposte, sockdolager

جواب کتبی یا شفاهی (اسم)
reply

دفاعیه (اسم)
reply

پاسخ دادن (فعل)
answer, reply, respond

تخصصی

[برق و الکترونیک] پاسخ
[حقوق] پاسخ دادن، جوابیه

انگلیسی به انگلیسی

• answer, response
answer, respond
when you reply to something that someone has said or written to you, you say or write something as an answer.
a reply is something that you say or write when you reply to someone.
if you say or do something in reply to what someone else has said or done, you say or do it as a response to them.

پیشنهاد کاربران

پاسخ، جواب دادن
He didn't reply to my message.
او به پیام من پاسخ نداد.
جواب دادن
پاسخ
پاسخ دادن
واکنش نشان دادن
Reply پاسخ دادن
Apply مصداق داشتن
ریپلای یعنی پاسخ دادن و جواب دادن مثلا توی گروهی وقتی ب پیام یک نفر پاسخ یا جواب میدی میگی من پیامشو ریپلای کردم
خب ریپلای یعنی مثلا تو گروهی میخواهی جواب شخصی رو بدی ولی نمیدونی ک چجوری جواب اون شخص بدی وقتی پیمامو میکشی تا جواب بدی یعنی ریپلای کردی. . . و ی مثال دیگه مثلا تو گروه میگن تو کیو مییگی ریپلای کن . . . یعنی رو پیام بکشی تا بفهمیم کیو میگی
فعل/کارواژه آن
پاسخیدن = پاسخ دادن.
م. ث
اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
Reply به معنی پاسخ دادن یا همان جواب دادن است!
پاسخ ، جواب

تلفظ دقیق این کلمه Reply ریپلای است به معنی پاسخ دادن، اما گاهی اوقات با کلمه Replay ریپلَی به معنی دوباره پخش کردن اشتباه گرفته می شود.
در کلمه اول Re بخشی از خود کلمه Reply است و یک کلمه به حساب می آید.
...
[مشاهده متن کامل]

اما در کلمه دوم Re یک پیشوند است و معنی re در ابتدای فعل ها دوباره کاری را انجام دادن است.
مثال های بیشتر، که re در ابتدای آنها یک پیشوندprefix است.
write نوشتن، rewrite دوباره نوشتن
do انجام دادن، redo دوباره انجام دادن
dial تماس گرفتن، redial شماره گیری مجدد کردن
heat: گرما دادن، داغ کردن، reheat دوباره گرم کردن

حقوق محسوب میشه جواب
پاسخ دادن. جواب دادن
بازخورد - فید بک -
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس