remainder

/rəˈmeɪndər//rɪˈmeɪndə/

معنی: باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین، با تخفیف فروختن
معانی دیگر: باقی ماندگان، بازماندگان، به جامانده، بقیه، تتمه، کتاب های ته انباری، کتاب های فروش نرفته (و مانده در انبار)، (کتاب های ته انباری را) با تخفیف بسیار فروختن، (حقوق) حالت تعلیق، مانده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that remains after other things have been taken away.
مترادف: balance, remains, remnant, rest
مشابه: butt, leftover, odd, residue

(2) تعریف: a copy of a book that no longer sells well, usu. sold at a reduced price.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: remainders, remaindering, remaindered
• : تعریف: to sell (books) as remainders.
مشابه: discount, reduce

جمله های نمونه

1. the remainder of her life
باقیمانده ی عمر او

2. the remainder of the meal
پس مانده ی خوراک

3. the remainder of the money
بقیه ی پول

4. he lounged away the remainder of his life
او بقیه ی عمر خود را به بطالت گذراند.

5. they killed half of the captives and imprisoned the remainder
نصف اسیران را کشتند و بقیه را زندانی کردند.

6. The remainder must be paid by the end of June.
[ترجمه گوگل]مابقی باید تا پایان خرداد پرداخت شود
[ترجمه ترگمان]بقیه باید تا آخر ماه ژوئن پرداخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gulped down the remainder of his coffee.
[ترجمه گوگل]باقی مانده ی قهوه اش را قورت داد
[ترجمه ترگمان]بقیه قهوه اش را آب دهانش را قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ten people came but the remainder stayed away.
[ترجمه گوگل]ده نفر آمدند اما بقیه دور ماندند
[ترجمه ترگمان]ده نفر آمدند، اما بقیه باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They measured and lofted the remainder of the crop.
[ترجمه گوگل]آنها باقیمانده محصول را اندازه گیری کردند و بلند کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بقیه محصول را اندازه گیری و تفسیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spent the remainder of his police career behind a desk.
[ترجمه گوگل]او باقیمانده دوران پلیسی خود را پشت یک میز گذراند
[ترجمه ترگمان]او بقیه حرفه پلیس خود را پشت میز گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Efforts to persuade the remainder to follow suit have continued.
[ترجمه گوگل]تلاش ها برای متقاعد کردن بقیه برای پیروی از این روند ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای متقاعد کردن بقیه برای پیروی از دادخواست همچنان ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه گوگل]بیوه او تا پایان عمر به یک گوشه نشین مجازی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We spent the remainder of the day sightseeing.
[ترجمه گوگل]بقیه روز را به گشت و گذار گذراندیم
[ترجمه ترگمان]بقیه روز را تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It rained the first day but the remainder of the trip was lovely.
[ترجمه گوگل]روز اول باران بارید اما باقیمانده سفر دوست داشتنی بود
[ترجمه ترگمان]روز اول باران باریده بود، اما بقیه سفر دوست داشتنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some boys stay on after school; the rest/remainder go home.
[ترجمه گوگل]برخی از پسران بعد از مدرسه به کار خود ادامه می دهند بقیه/باقی به خانه بروند
[ترجمه ترگمان]برخی از پسران بعد از مدرسه می مانند؛ بقیه \/ بقیه به خانه می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rest/remainder of the time was spent swimming.
[ترجمه گوگل]بقیه / باقیمانده زمان به شنا سپری شد
[ترجمه ترگمان]بقیه \/ باقیمانده زمان شنا کردن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I ate most of it and gave the remainder to the dog.
[ترجمه گوگل]بیشتر آن را خوردم و بقیه را به سگ دادم
[ترجمه ترگمان]بیشتر آن را خوردم و بقیه را به سگ دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This amount nearly totaled the remainder of the longitude prize due him,(Sentence dictionary) but it was not the coveted prize.
[ترجمه گوگل]این مبلغ تقریباً کل باقیمانده جایزه طول جغرافیایی است که به او تعلق می گیرد (فرهنگ لغت جمله) اما این جایزه مورد علاقه او نبود
[ترجمه ترگمان]این مقدار تقریبا برابر با باقی مانده جایزه طول جغرافیایی به خاطر او (فرهنگ لغت نامه)بود اما این جایزه محبوب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باقی (اسم)
rest, residuum, remainder, gleanings, remains, leftovers, leavings

باقی مانده (اسم)
rest, surplus, residue, fragment, debris, odds and ends, residuum, remainder, remnant, dregs, leavings, loose end, survivor

پس مانده (اسم)
excrement, tailing, residue, scum, refuse, picking, residuum, remainder, dreg, leftover, leavings

فضله (اسم)
excrement, residue, remainder

سایرین (اسم)
rest, remainder

با تخفیف فروختن (فعل)
remainder

تخصصی

[کامپیوتر] باقی مانده
[مهندسی گاز] باقیمانه، پسمانده
[حقوق] (حق) ما لم یجب، مابقی، مازاد
[ریاضیات] باقی مانده، مانده

انگلیسی به انگلیسی

• something which remains, remnant, balance
sell items as remainders, sell leftover items
the remainder of something is the part of it that remains after the other parts have gone or been dealt with.

پیشنهاد کاربران

در بدنسازی موقع استراحت، زنگ استراحت rest remainder
rest remainder بدنسازی مدت استراحت، زمان استراحت
پیشنهاد واژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) : ( پی مانده/پی ماندَن ) = ( باقی مانده/باقی ماندن )
پارسی/آلمانی/انگلیسی
پی مانده/remainder / Rest
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی/ آلمانی / انگلیسی
پی ماندَن/ to remain /uebrigbleiben ، bleiben

remainder :::::: باقی مانده
reminder:::: یادآور، یادآوری
remainer=the rest=residue=باقی مانده
۱ ) باقیماندگان، بازماندگان ( انسان ) _۲ ) باقی مانده، پس مانده، بقیه ( غذا، پول، عمر و . . . )
مثال برای ۱ ) They killed half of the captives and imprisoned the remainder.
ترجمه : نصف اسیران را کشتند و بقیه ( باقی ماندگان ) را زندانی کردند .
...
[مشاهده متن کامل]

مثال برای۲ ) the remainder of money
ترجمه : بقیه پول

باقیمانده
balance
The ) remaining part/number/quantity )
بخش باقیمانده
مقدار باقیمانده
اندازه باقیمانده
بقیه ی . . . باقیمانده ( عمر )
بقیه . . . . باقیمانده زندگی ( سالهای )

noun
the rest , what is left
ادامه ( در مورد متن کتاب و مقاله )

بپرس