rejection

/rɪˈdʒekʃn̩//rɪˈdʒekʃn̩/

معنی: طرد، رد، عدم پذیرش، ردی، وازنی، مردود سازی
معانی دیگر: رد، مردود سازی، وازنی، ردی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of rejecting or state of being rejected.
مترادف: denial, disallowance, disclaimer, dismissal, disposal, refusal, repudiation, turndown
متضاد: choice, selection

- Her rejection of his marriage proposal surprised and hurt him.
[ترجمه گوگل] رد پیشنهاد ازدواج او باعث تعجب و آزار او شد
[ترجمه ترگمان] رد پیشنهاد ازدواج او باعث تعجب و آزار او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something discarded or rejected.
مترادف: castoff, discard, junk, refuse, rubbish, trash
متضاد: selection

جمله های نمونه

1. the rejection of his marriage offer was a bitter pill to swallow
رد شدن درخواست ازدواج او برایش ناگوار بود.

2. the peremptory rejection of two jurors
نپذیرفتن بی چون و چرای دونفر از اعضای هیئت منصفه

3. reza's a priori rejection of my proposal disappointed me
از اینکه رضا پیشنهادم را بی درنگ رد کرد دلخور شدم.

4. her silence was an implicit rejection of our proposal
سکوت او به منزله رد کردن پیشنهاد ما بود.

5. the refusal to answer amounts to a rejection of the offer
خودداری از دادن جواب به مثابه رد پیشنهاد است.

6. What are the reasons for his rejection of the theory?
[ترجمه گوگل]دلایل رد این نظریه چیست؟
[ترجمه ترگمان]دلایل رد شدن این نظریه از چه قرار است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is a rejection of most of what has gone before.
[ترجمه گوگل]این رد بسیاری از چیزهایی است که قبلاً انجام شده است
[ترجمه ترگمان]این نفی بسیاری از چیزهایی است که قبلا اتفاق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has never suffered the torment of rejection.
[ترجمه گوگل]او هرگز عذاب طرد را متحمل نشده است
[ترجمه ترگمان]او هرگز عذاب رد شدن را تحمل نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Constant rejection has sapped her will.
[ترجمه گوگل]طرد مداوم اراده او را تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]عدم پذیرش دائمی اراده او را تضعیف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Children who have had bad experiences fear rejection.
[ترجمه گوگل]کودکانی که تجربیات بدی داشته اند از طرد شدن می ترسند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که تجربه بدی داشته اند، ترس از رد شدن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These feelings of rejection and hurt remain.
[ترجمه گوگل]این احساسات طرد شدن و آسیب دیدگی باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]این احساس عدم پذیرش و صدمه زدن باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her proposal met with unanimous rejection.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد او به اتفاق آرا رد شد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد او به اتفاق آرا تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Strong opposition resulted in rejection of the bill.
[ترجمه گوگل]مخالفت شدید منجر به رد این لایحه شد
[ترجمه ترگمان]مخالفت شدید منجر به رد شدن لایحه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was left with a feeling of rejection and loss.
[ترجمه گوگل]او با احساس طرد شدن و از دست دادن باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان]او با احساس عدم پذیرش و از دست دادن باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He got over fifty rejection slips before his novel was published.
[ترجمه گوگل]او قبل از انتشار رمانش بیش از پنجاه برگه رد دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه رمان او منتشر شود پنجاه بار رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rejection plunged her into the dark depths of despair.
[ترجمه گوگل]طرد شدن او را در اعماق تاریک ناامیدی فرو برد
[ترجمه ترگمان]رد شدن او را به اعماق تیره یاس فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرد (اسم)
ablation, rejection, depilation, ostracism, banishing, exorcism, elimination, ejection, excommunication, ejectment, epilation, freeing, resection

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

عدم پذیرش (اسم)
denial, rejection, non-admission, non-admittance

ردی (اسم)
repudiation, rejection

وازنی (اسم)
rejection

مردود سازی (اسم)
rejection

تخصصی

[ریاضیات] رانش، رد، صرف نظر، حذف، رد کردن، دفع، عدم پذیرش، طرد، رد، پس زدن، پس دادن، دور افکندن، عدم قبول، وازنی، دور انداختن

انگلیسی به انگلیسی

• refusal, denial, act of rejecting; state of being rejected; auto-immune response to a transplanted organ or body tissue

پیشنهاد کاربران

☑️ بازیازش
یعنی پس زدن، وا زدن
بازیازش
چه واژه های تکراری و بی ربطی اینجا هست؛ صد بار هرکدوم رو برای هر واژه ی انگلیسی بکار بردید؛ باز هم واژه های تکراری که معنی اونها رو میدن بکار می برید؛ کمی دانش و زبانشناسی بد نیست.
🇮🇷 همتای پارسی: بازیازش 🇮🇷
( باز ( re ) یاختن ( ject )
میرا سازی - میرا کنندگی [در الکترونیک]
واپس زدگی
جواب رد شنیدن
واپس زنی، امتناع
طرد شدگی
ردیه
rejection ( پیوند )
واژه مصوب: پس زنی 2
تعریف: پاسخ ایمنی شناختی بدن گیرندۀ پیوند به پیوندینۀ دریافتی|||متـ . پس زدن
مخالفت
rejection ( noun ) = عدم پذیرش، رد، طرد
definition= عمل امتناع از پذیرش ، استفاده یا اعتقاد شخصی یا چیزی/نامه ای و چیزهای دیگری که به شما می گوید شما در بدست آوردن شغل ، محل تحصیل و غیره موفق نبوده اید/واکنشی که به کسی عشق و توجه مورد نظر و انتظار او را نمی دهد/عمل یا روند رد یا طرد کسی یا چیزی/عمل امتناع از پذیرش ایده ، پیشنهاد ، پیشنهاد و غیره/عمل تصمیم گیری برای عدم پذیرش کسی برای یک شغل ، دوره تحصیل و غیره یا واقعیت عدم پذیرش/
...
[مشاهده متن کامل]

fear of rejection = ترس از طرد شدن
examples:
1 - I've applied for ten jobs, but I've had ten rejection letters.
من برای ده شغل درخواست داده ام ، اما ده نامه رد داشته ام.
2 - The government's rejection of the plans is a setback for us.
عدم پذیرش دولت از برنامه ها برای ما یک پسرفت است.
3 - He never asked her to marry him out of fear of rejection.
او هرگز از ترس طرد شدن از او نخواست که با او ازدواج کند.
4 - The company's rejection of the proposal came as a total surprise.
رد این پیشنهاد توسط شرکت کاملاً تعجب آور بود.
5 - It's difficult to be unemployed and face rejection again and again.
بیکار بودنشان و بارها و بارها با عدم پذیرش مواجه شوند سخت است.
6 - There is usually a threshold that can be set to strike a balance between false rejections and false acceptances.
معمولاً یک آستانه وجود دارد که می تواند تعادل بین رد کاذب و پذیرش نادرست را ایجاد کند.
7 - the rejection of his work was difficult for him to understand.
درک عدم پذیرش کارش برای او دشوار بود.

رد کردن
عدم پذیرش
قبول نکردن
پس زدن
مردودشمردن
دفع کردن یا از بین بردن چیزی ( مثلا از بین بردن نویز یا اعوجاج های ناخواسته )
( مهندسی شیمی ) دفع کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس