اسم ( noun )
• (1) تعریف: a book that officially records names, events, or other information.
• مترادف: roster
• مشابه: catalog
• مترادف: roster
• مشابه: catalog
- The desk clerk then asked him to sign the hotel register.
[ترجمه گوگل] سپس کارمند میز از او خواست تا دفتر ثبت هتل را امضا کند
[ترجمه ترگمان] منشی هتل از او خواست که دفتر هتل را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منشی هتل از او خواست که دفتر هتل را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an entry placed in such a book.
• مترادف: registration
• مترادف: registration
• (3) تعریف: a mechanical device, such as an adding machine, for recording precise quantitative data.
• (4) تعریف: a document carried by merchant ships to show their country of origin.
• (5) تعریف: a cash register.
• مترادف: cash register
• مترادف: cash register
- The clerk opened the register, deposited the payment, and gave the customer his change.
[ترجمه لیلا] کارمند دفتر ثبت را باز کرد، پول را پرداخت و پول خرد را به مشتری داد|
[ترجمه گوگل] منشی ثبت را باز کرد، وجه را واریز کرد و پول خرد خود را به مشتری داد[ترجمه ترگمان] کارمند دفتر را باز کرد، پول را پرداخت و به مشتری تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a gratelike opening, often in the floor, through which a room can be heated or cooled.
• مترادف: duct, vent
• مترادف: duct, vent
- The room was cold because the register had been closed.
[ترجمه طیبه] اتاق سرد بود چون دستگاه گرمایی بسته بود.|
[ترجمه گوگل] اتاق سرد بود چون ثبت نام بسته شده بود[ترجمه ترگمان] اتاق سرد بود چون صندوق بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: the range of a musical instrument or voice.
• مترادف: range
• مترادف: range
- The high notes are hard for her because her voice is in the low register.
[ترجمه گوگل] نت های بالا برای او سخت است زیرا صدای او در رجیستر پایین است
[ترجمه ترگمان] یادداشت های بالایی برای او دشوار است، چون صدایش در صندوق پست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یادداشت های بالایی برای او دشوار است، چون صدایش در صندوق پست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: registers, registering, registered
حالات: registers, registering, registered
• (1) تعریف: to enter in a register, esp. for purposes of the law.
• مترادف: enroll, enter, log
• مشابه: book, lodge, note, record, sign, tally
• مترادف: enroll, enter, log
• مشابه: book, lodge, note, record, sign, tally
- You have to register your car every two years.
[ترجمه گوگل] شما باید هر دو سال یکبار ماشین خود را ثبت نام کنید
[ترجمه ترگمان] هر دو سال باید ماشینت رو ثبت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر دو سال باید ماشینت رو ثبت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police found a gun in the car, but it had not been registered.
[ترجمه گوگل] پلیس یک اسلحه در ماشین پیدا کرد که ثبت نشده بود
[ترجمه ترگمان] پلیس یک اسلحه در خودرو پیدا کرد، اما ثبت نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس یک اسلحه در خودرو پیدا کرد، اما ثبت نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to indicate (feeling or emotion) by gesture or expression.
• مترادف: betray, show
• مشابه: bespeak, cast, evince, indicate, reflect, reveal
• مترادف: betray, show
• مشابه: bespeak, cast, evince, indicate, reflect, reveal
- We expected her to be upset, but her face registered no emotion.
[ترجمه گوگل] ما انتظار داشتیم او ناراحت شود، اما چهره او هیچ احساسی نداشت
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که او ناراحت باشد، اما صورتش هیچ هیجانی نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که او ناراحت باشد، اما صورتش هیچ هیجانی نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to show, as on an instrument or scale.
• مترادف: indicate, read, show
• مشابه: cast, display, exhibit, manifest, reveal
• مترادف: indicate, read, show
• مشابه: cast, display, exhibit, manifest, reveal
- The butcher piled bacon on the scale until it registered three pounds.
[ترجمه گوگل] قصاب بیکن را روی ترازو انباشته کرد تا اینکه سه پوند ثبت شد
[ترجمه ترگمان] قصاب گوشت خوک را روی ترازو می کشید تا اینکه سه لیره به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قصاب گوشت خوک را روی ترازو می کشید تا اینکه سه لیره به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause (mail) to be officially recorded, so as to insure against loss or theft.
• مشابه: certify, insure
• مشابه: certify, insure
- It was an important document, so I decided to register it before mailing.
[ترجمه گوگل] سند مهمی بود، بنابراین تصمیم گرفتم قبل از ارسال آن را ثبت کنم
[ترجمه ترگمان] این یک سند مهم بود، بنابراین تصمیم گرفتم قبل از پست کردن آن را ثبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک سند مهم بود، بنابراین تصمیم گرفتم قبل از پست کردن آن را ثبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to enroll, as in a course of study or as a voter.
• مترادف: enroll, sign up
• مشابه: enter, join, matriculate
• مترادف: enroll, sign up
• مشابه: enter, join, matriculate
- The college registered more foreign students this year than ever before.
[ترجمه گوگل] این کالج امسال بیش از هر زمان دیگری دانشجویان خارجی را ثبت نام کرد
[ترجمه ترگمان] این دانشکده امسال تعداد بیشتری از دانشجویان خارجی را ثبت نام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دانشکده امسال تعداد بیشتری از دانشجویان خارجی را ثبت نام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: registrable (registerable) (adj.)
مشتقات: registrable (registerable) (adj.)
• (1) تعریف: to have one's name put in an official register; enroll.
• مترادف: enroll, sign up
• مشابه: enlist, join, matriculate
• مترادف: enroll, sign up
• مشابه: enlist, join, matriculate
- Have you registered to vote yet?
[ترجمه گوگل] آیا هنوز برای رای دادن ثبت نام کرده اید؟
[ترجمه ترگمان] تا حالا ثبت نام کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا حالا ثبت نام کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I registered early for all of my spring classes.
[ترجمه گوگل] من برای همه کلاس های بهاری ام زود ثبت نام کردم
[ترجمه ترگمان] من برای همه کلاس های spring زود ثبت نام کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من برای همه کلاس های spring زود ثبت نام کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He registered for the draft in 1968.
[ترجمه گوگل] او در سال 1968 برای پیش نویس ثبت نام کرد
[ترجمه ترگمان] او در سال ۱۹۶۸ برای این کار ثبت نام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در سال ۱۹۶۸ برای این کار ثبت نام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make an impression.
• مشابه: dawn on, penetrate, soak in
• مشابه: dawn on, penetrate, soak in
- Did my point register with you?
[ترجمه گوگل] آیا امتیاز من با شما ثبت شد؟
[ترجمه ترگمان] منظور من با تو بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منظور من با تو بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید