raised

/ˈreɪzd//reɪzd/

معنی: منتصب
معانی دیگر: برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a surface design in relief; embossed.

(2) تعریف: of baked goods, leavened with yeast or other ferment rather than baking powder or soda.

جمله های نمونه

1. christ raised him from the dead
عیسی او را از عالم مردگان برخیزاند.

2. fame raised him to the skies
شهرت او را به عرش رساند.

3. he raised his cup and said "cheers!"
او گیلاس خود را بلند کرد و گفت: ((به سلامتی !))

4. he raised his hand and frowned at his watch
دست خود را بالا آورد و با اخم به ساعتش نگاه کرد.

5. hossein raised the glass to his mouth and tossed the lemonade off
حسین لیوان را به دهان برد و لیموناد را فرو داد.

6. i raised my hat
کلاه خود را بلند کردم (برداشتم و گذاشتم)

7. i raised the old man from the ground
پیرمرد را از زمین بلند کردم.

8. pari raised the lid of the box
پری در جعبه را بلند کرد.

9. she raised a few important issues
او چند مطلب مهم را پیش کشید.

10. she raised her hand up to fend branches from her eyes
دستش را بلند کرد تا شاخه ها را از جلوی چشمان خود کنار بزند.

11. they raised a howl over high taxes
آنها از مالیات های سنگین دادشان بلند شده بود.

12. they raised a monument in his honor
به افتخار او بنای یادبود ساختند.

13. they raised his pay
حقوق او را بالا بردند.

14. doctors have raised their fees
دکترها حق ویزیت خود را بالا برده اند.

15. he was raised to the rank of colonel
او را به مقام سرهنگی رساندند.

16. his deeds raised doubts about his honesty
اعمالش موجب به وجود آمدن شک درباره ی صداقت او شد.

17. his shout raised the sleeping inhabitants
فریاد او ساکنان را از خواب بیدار کرد.

18. his words raised a laugh
گفته های او موجب خنده شد.

19. the builders raised the ceiling by one meter
بناها تاق را یک متر بالاتر بردند.

20. the car raised a cloud of dust
اتومبیل ابری از گرد و خاک ایجاد کرد.

21. the car raised pillars of dust
اتومبیل ستون هایی از گرد و خاک به هوا می فرستاد.

22. the landlord raised the rent
صاحبخانه اجاره را بالا برد (زیاد کرد).

23. the soldiers raised a cheer
سربازان هلهله کردند.

24. the student raised his hand
شاگرد دست خود را بلند کرد.

25. they have raised four children
آنها چهار فرزند بزرگ کرده اند.

26. he had been raised in a harsh environment
او در محیط خشنی بار آمده بود.

27. she had been raised in the cradle of a warm family
او در آغوش خانواده ی گرمی پرورش یافته بود.

28. she had been raised in the lap of luxury
او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.

29. this year, hemlines are raised higher
امسال دامن ها کوتاه تر شده است.

30. once again the phantom of war raised its head
دوباره هیولای جنگ سر برافراشت.

31. the kind of music which is raised to the dimensions of sublime art
آن نوع موسیقی که به مقام هنر رفیع ارتقا یافته است

32. at the wedding party, some of the guests really raised the devil
در جشن عروسی برخی از میهمانان حسابی بزن و بکوب راه انداختند.

33. every time his children came to our garden they raised cain
هر بار که بچه هایش به باغ ما می آمدند آشوب به پا می کردند.

34. he stood on the edge of a cliff and raised his arms toward god
او بر لبه ی پرتگاه ایستاد و دست های خود را به سوی خدا دراز کرد.

مترادف ها

منتصب (صفت)
appointed, raised, setup

انگلیسی به انگلیسی

• elevated, lifted; projecting, bulging outward
a flat object or area that is raised is higher than its surrounding surface.

پیشنهاد کاربران

Please plant the tree in a raised area.
بلند کردن
برانگیختگن
الی؛
“منتصب” فکر کنم درست تر باشه ؛ )
منتسب
i dont raised in my birthplace
من در مکان تولدم بزرگ نشدم
growing up
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : raise
✅️ اسم ( noun ) : raise / raising
✅️ صفت ( adjective ) : raised
✅️ قید ( adverb ) : _
بر افراشته
بزرگ شده ( adj )
پرورش یافته ، دست پرورده
بالاآمده، فرازگرفته
بزرگ
بالای سطح زمین
برجسته ، برآمده
شدت یافته
تشدید شده
( حقوق ) مطرح شده
بالا بردن ( صدا )
جمع آوری شده
بلند و مرتفع
بالاتر
بزرگ شدن
برجستگی

raised beds
( کشاورزی ) بسترهای مرتفع
grow up
بزرگ شدن
Grow up
مطرح
موضوعاتی که از نتیجه و بررسی مسائلی هایلایت و برجسته شده
اقامه کردن ( دعوا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس