recurring

/rɪˈkɜːrɪŋ//rɪˈkɜːrɪŋ/

دور زننده، راجع، برگردیده

جمله های نمونه

1. recurring memories
خاطرات بازآیند

2. he kept recurring to the first question
او مرتبا به سئوال اول برمی گشت.

3. A recurring knee injury may have impaired his chances of winning the tournament.
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی مکرر زانو ممکن است شانس او ​​را برای برنده شدن در مسابقات مختل کرده باشد
[ترجمه ترگمان]یکی از آسیب های مفصل زانو ممکن است به شانس خود برای برنده شدن این مسابقات آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has a recurring nightmare about being stuck in a lift.
[ترجمه گوگل]او یک کابوس مکرر در مورد گیرکردن در آسانسور می بیند
[ترجمه ترگمان]اون یه کابوس میبینه که تو آسانسور گیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has recurring flashbacks to the night his friends died.
[ترجمه Iliya One] او مدام شبی که دوستانش مردند برایش بازگو می شود.
|
[ترجمه razgol motamedi] شبی که دوستانش مردند مدام برایش تداعی می شود.
|
[ترجمه گوگل]او فلاش بک های مکرر به شبی که دوستانش مردند دارد
[ترجمه ترگمان]او flashbacks را به شبی که دوستانش مردن، تکرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is a constantly recurring problem which we must deal with.
[ترجمه فرزانه] ، این یک مشکل تکراری دائمی است که ما باید با آن کنار بیاییم
|
[ترجمه گوگل]این یک مشکل دائماً تکراری است که باید با آن مقابله کنیم
[ترجمه ترگمان]این یک مشکل مداوم است که باید با آن مقابله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The father-daughter relationship is a recurring theme in her novels.
[ترجمه گوگل]رابطه پدر و دختر موضوعی تکراری در رمان های اوست
[ترجمه ترگمان]رابطه پدر و دختر یک موضوع تکراری در رمان های او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Love is a recurring theme in the book.
[ترجمه گوگل]عشق یک موضوع تکراری در کتاب است
[ترجمه ترگمان]عشق یک موضوع تکراری در کتاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Motifs Composers have sometimes used a recurring motif or melodic phrase to establish the atmosphere of a piece.
[ترجمه گوگل]موتیف ها آهنگسازان گاهی از یک موتیف یا عبارت ملودیک تکراری برای تثبیت فضای یک قطعه استفاده کرده اند
[ترجمه ترگمان]Motifs آهنگسازان گاهی از یک نقش و یا عبارت ملودی برای ایجاد جو یک قطعه استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt a recurring flash of resentment towards Helen.
[ترجمه گوگل]او یک جرقه تکراری از خشم نسبت به هلن احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس ناراحتی شدیدی نسبت به هلن احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chances of Down's recurring in a subsequent birth is also rare in most instances.
[ترجمه گوگل]احتمال عود داون در زایمان بعدی نیز در بیشتر موارد نادر است
[ترجمه ترگمان]شانس تکرار شونده در یک تولد پس از آن نیز در اغلب موارد نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A recurring comment was that some patients deliberately prolong treatment.
[ترجمه گوگل]یک نظر تکراری این بود که برخی از بیماران عمدا درمان را طولانی می کنند
[ترجمه ترگمان]یک اظهار نظر مکرر این بود که برخی از بیماران عمدا درمان را طولانی تر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is one of the great recurring themes of human history, the balance between cooperation and conflict.
[ترجمه گوگل]این یکی از موضوعات تکرار شونده بزرگ تاریخ بشر است، تعادل بین همکاری و درگیری
[ترجمه ترگمان]این یکی از موضوعات بزرگ مکرر تاریخ بشر، تعادل بین هم کاری و درگیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even if you spend more and risk recurring sticker shock, the place is a good bet to tranquilize you.
[ترجمه گوگل]حتی اگر بیشتر خرج کنید و خطر شوک تکراری استیکر را داشته باشید، مکان شرط خوبی برای آرامش شماست
[ترجمه ترگمان]حتی اگر شما بیش از حد دچار شوک recurring شده باشید، این مکان یک شرط خوب برای tranquilize شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حسابداری] ماهیت مکرر
[ریاضیات] متناوب، مکرر

انگلیسی به انگلیسی

• repeating, repetitive, happening again, reappearing
recurring things happen many times.

پیشنهاد کاربران

🔹 واژه ی “recurring”
به معنای: تکرارشونده، بازپدیدشونده، اتفاق افتاده به صورت مکرر
🧠 1. Common adjective noun combinations ( ترکیب های صفت اسم )
Collocation معنی فارسی
recurring problem مشکل تکرارشونده
...
[مشاهده متن کامل]

recurring issue مسئله ی مکرر / مشکل همیشگی
recurring theme موضوع تکرارشونده ( در فیلم، کتاب، یا سخنرانی )
recurring dream خواب تکرارشونده
recurring nightmare کابوس تکرارشونده
recurring expense هزینه ی مکرر / دائمی
recurring payment پرداخت دوره ای / تکرارشونده
recurring revenue درآمد تکرارشونده ( اصطلاح اقتصادی )
recurring pattern الگوی تکرارشونده
recurring event رویداد تکرارشونده ( مثلاً سالانه )
recurring theme in literature موضوع تکرارشونده در ادبیات
recurring infection عفونت تکرارشونده
recurring illness بیماری تکرارشونده
recurring headache سردرد مکرر
🔹 2. Verb recurring ( افعالی که با recurring به کار می روند )
Collocation معنی فارسی
be recurring در حال تکرار بودن
become recurring به حالت تکرارشونده در آمدن
avoid recurring جلوگیری از تکرار شدن
stop recurring متوقف کردن تکرار
prevent recurring problems جلوگیری از مشکلات تکرارشونده
📘 Example:
We must prevent recurring errors in the system.
→ باید از خطاهای تکرارشونده در سیستم جلوگیری کنیم.
🔹 3. Adverbs modifying “recurring” ( قیدهایی که با recurring می آیند )
Collocation معنی فارسی
constantly recurring دائماً تکرارشونده
frequently recurring اغلب تکرارشونده
periodically recurring دوره ای تکرارشونده
🔹 4. Noun form
recurrence → بازپدیدی، بازگشت، تکرار
📘 Example:
The recurrence of the problem was unexpected.
→ تکرار آن مشکل غیرمنتظره بود.

کرارشونده، بازپدیدشونده، اتفاق افتاده به صورت مکرر
🧠 1. Common adjective noun combinations ( ترکیب های صفت اسم )
Collocation معنی فارسی
recurring problem مشکل تکرارشونده
recurring issue مسئله ی مکرر / مشکل همیشگی
...
[مشاهده متن کامل]

recurring theme موضوع تکرارشونده ( در فیلم، کتاب، یا سخنرانی )
recurring dream خواب تکرارشونده
recurring nightmare کابوس تکرارشونده
recurring expense هزینه ی مکرر / دائمی
recurring payment پرداخت دوره ای / تکرارشونده
recurring revenue درآمد تکرارشونده ( اصطلاح اقتصادی )
recurring pattern الگوی تکرارشونده
recurring event رویداد تکرارشونده ( مثلاً سالانه )
recurring theme in literature موضوع تکرارشونده در ادبیات
recurring infection عفونت تکرارشونده
recurring illness بیماری تکرارشونده
recurring headache سردرد مکرر
🔹 2. Verb recurring ( افعالی که با recurring به کار می روند )
Collocation معنی فارسی
be recurring در حال تکرار بودن
become recurring به حالت تکرارشونده در آمدن
avoid recurring جلوگیری از تکرار شدن
stop recurring متوقف کردن تکرار
prevent recurring problems جلوگیری از مشکلات تکرارشونده
📘 Example:
We must prevent recurring errors in the system.
→ باید از خطاهای تکرارشونده در سیستم جلوگیری کنیم.
🔹 3. Adverbs modifying “recurring” ( قیدهایی که با recurring می آیند )
Collocation معنی فارسی
constantly recurring دائماً تکرارشونده
frequently recurring اغلب تکرارشونده
periodically recurring دوره ای تکرارشونده
🔹 4. Noun form
recurrence → بازپدیدی، بازگشت، تکرار
📘 Example:
The recurrence of the problem was unexpected.
→ تکرار آن مشکل غیرمنتظره بود.

به دفعات تکرار شونده
راجعه
Recurring event
مستمر
بازتکرار
دائما، به طور دائم
تکرارشونده
مکرر
متناوب
ت
Recurring ( adj ) ( in Intermediate 3 ) : happening again several times
معنی تعریف : چندین بار دوباره اتفاق می افتند
Example : I have this recurring dream in which I'm running through the streets of my hometown
...
[مشاهده متن کامل]

معنی مثال : من این خواب تکراری رو که من دور کوچه های محله ام می دویدم، داشتم
معنی کلی کلمه : تکراری

عودکننده
تو بعضی جملات ممکنه به معنای جمع شدن هم بده. یه جورایی دور هم برگشتن ( جمع شدن ) مثلا تو این جمله:Assemblage: a group of artifacts recurring together at a particular time and place
مکرر
پرتکرار
recurring dreams
خواب هایی که تکرار می شوند.
تکراری
رویاییکه اتفاقات گذشته را مربوط می شود
برگشته
روی دادن مجدد، دوباره اتفاق افتادن
تکرار شونده
مداوم
دوره ای

بازگشتی
متناوب، تکراری، مکرر
مکرر و تکرار شونده
Recurring conflict, جروبحث مداوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)