recently

/ˈriːsn̩tli//ˈriːsn̩tli/

معنی: تازه، بتازگی
معانی دیگر: اخیرا، جدیدا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in the near past.

- He looked pale because he had recently been ill.
[ترجمه آرمین] رنگش پریده بود. زیرا جدیدا بیمار شده است
|
[ترجمه Helia] او رنگش پریده بود چون اخیرا مریض بود
|
[ترجمه Amirali] اون رنگش پریده بود، چون اخیرا بیمار شده است.
|
[ترجمه ستی] او رنگش پریده بود زیرا به تازگی بیمار شده بود.
|
[ترجمه Zahra] او رنگش پریده بود چون به تازگی بیمار شده بود
|
[ترجمه زهرا] رنگ پریده بنظر می رسید زیرا اخیرا بیمار شده بود
|
[ترجمه گوگل] رنگ پریده به نظر می رسید زیرا اخیراً بیمار شده بود
[ترجمه ترگمان] رنگش پریده بود، چون اخیرا بیمار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. recently his reputation has soared
اخیرا شهرت او بالا گرفته است.

2. recently meat has become dearer
گوشت تازگی گرانتر شده است.

3. recently she has gotten a wad of attention
اخیرا خیلی مورد توجه قرار گرفته است.

4. recently she has stopped criticizing
اخیرا دست از انتقاد کشیده است.

5. recently stock prices have taken a tumble
اخیرا قیمت سهام افت کرده است.

6. a recently constituted party
حزبی که اخیرا تاسیس شده است

7. he recently vacated his post
او اخیرا شغل خود را رها کرد.

8. they recently succeeded in exploding an atomic bomb
اخیرا موفق به منفجر کردن یک بمب اتمی شدند.

9. a mother recently bereaved
مادری که اخیرا داغدار شده است

10. he was recently released from jail
او اخیرا از زندان آزاد شد.

11. discoveries that have recently spotlighted this subject
کشفیاتی که اخیرا این مطلب را کانون توجه کرده اند

12. much headway has recently been made in fighting illiteracy
در پیکار با بی سوادی اخیرا پیشرفت زیادی حاصل شده است.

13. a bank that has recently increased its liquidity
بانکی که اخیرا نقدینگی خود را زیاد کرده است

14. his book was published recently
کتاب او اخیرا منتشر شد.

15. his maiden aunt died recently
عمه ی پیر و خانه مانده ی او اخیرا فوت کرد.

16. the film was screened recently
این فیلم اخیرا روی پرده آمد.

17. the place has been recently perked out
اخیرا به آن محل سر و صورت داده اند.

18. an area of research only recently traversed by scientists
یک زمینه ی پژوهشی که فقط اخیرا مورد بررسی دانشمندان قرار گرفته است

19. i learned of their marriage recently
تازگی از ازدواج آنها خبر یافتم.

20. his sister, or rather half-sister, has recently died
خواهر او یا دقیق بگویم خواهر ناتنی او تازگی مرده است.

21. this old church has been renovated recently
این کلیسای قدیمی اخیرا نوسازی شده است.

22. this word has come into use recently
این واژه اخیرا متداول شده است.

23. my typewriting used to be good, but recently i've lost the knack
ماشین نویسی من خوب بود ولی اخیرا مهارت خود را از دست داده ام.

24. no wonder he is sad; his brother died recently
تعجبی ندارد که او غمگین است ; برادرش اخیرا فوت کرده است.

25. we know nothing about him save that he has recently gotten married
درباره ی او هیچ نمی دانیم سوای اینکه به تازگی زن گرفته است.

26. the telltale smell of cigarette smoke showed that somebody had recently been in the room
بوی گویای دود سیگار نشان می داد که اخیرا کسی در اتاق بوده است.

27. She has turned quite grey recently.
[ترجمه گوگل]او اخیراً کاملاً خاکستری شده است
[ترجمه ترگمان]تازگی ها کاملا خاکستری شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Miss Parrish recently placed an advertisement in the local news-paper.
[ترجمه گوگل]خانم پریش اخیراً یک آگهی در روزنامه محلی گذاشته است
[ترجمه ترگمان]خانم \"Parrish\" اخیرا یه آگهی توی روزنامه اخبار محلی گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We recently presented the government with a petition signed by 500 people.
[ترجمه گوگل]اخیراً طوماری را به دولت ارائه کردیم که 500 نفر امضا کردند
[ترجمه ترگمان]ما به تازگی یک دادخواست امضا شده توسط ۵۰۰ نفر را به دولت ارائه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The long-dormant volcano has recently shown signs of erupting.
[ترجمه گوگل]این آتشفشان که مدت‌ها خاموش بوده اخیراً نشانه‌هایی از فوران را نشان داده است
[ترجمه ترگمان]این آتشفشان به مدت طولانی نشانه هایی از فوران را نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تازه (قید)
lately, recently

بتازگی (قید)
newly, lately, recently

انگلیسی به انگلیسی

• lately, in recent times
if something happened recently, it happened only a short time ago.
recently- combines with past participles to form adjectives which indicate that something was done a short time ago.

پیشنهاد کاربران

of late
Birth rates have gone down of late.
recently = lately
به تازگی = اخیرا، جدیدا
همین اواخر
همین تازگی ها
جدیدا"
چندی پیش، چند وقت پیش، مدتی قبل,
No recently used apps
این اواخر
در این اواخر
اخیرا
جدیدا
به تازگی
به تازگی مشاهده شده last seen recently
recently ( adv ) = freshly ( adv )
به معناهای: به تازگی، اخیراً
بالاخره
تازه جدید بتازگی اینا همه میشه

Lately
اخیرا.
ب تازگی.
Not ling time ago or before
Recently, I do not know why you sleep in bed together at night
I wake up in the morning and I see that my clothes are out of my body

تازه بتازگی
اخیرا، تازگی، جدیدا،
We recently buy a house
اخیرا ما خانه خریدیم
تازه
اخیرا ، به تازگی
I know you recently got a new job☯️
میدانم که اخیرا یک شغل جدید پیدا کرده ای
اخیراً، تازگی ها، جدیدا
he has been back to America recently
او اخیرا به آمریکا بر گشته بود
به تازگی
not long ago or before جدیدا
بتازگی
جدیدا، اخیرا
اخیراً

اخیرا
جدیدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس