✍ توضیح: Occurring daily
🔍 مترادف: ordinary; day - to - day
💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره
✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she remained optimistic and cheerful
❗️نکته: املای این کلمه هم به صورت quotidian و هم quotidien صحیح می باشد
🔍 مترادف: ordinary; day - to - day
💡 معادل فارسی: یومیه؛ روزمره
✅ مثال: Despite the quotidian challenges of life, she remained optimistic and cheerful
❗️نکته: املای این کلمه هم به صورت quotidian و هم quotidien صحیح می باشد
بر طبق دیکشنری کالینز، این لغت هم به معنی روزانه و هم به معنی روزمره است. در معنی اول ما با چیزی، موردی یا رویدادی سر و کار داریم که روزانه اتفاق می افتد و در مورد دوم ما با مسائل و اتفاقات پیش پا افتاده و معمولی سر و کار داریم.
... [مشاهده متن کامل]
1. recurring daily or every day.
چیزی که هر روز تکرار می شود ( قابل توجه است که کلمات every و day از یکدیگر جدا هستند. )
Example: 👇
The car sped noisily off through the quotidian traffic
ماشین با سرعت زیاد و ایجاد سر و صدا از میان ترافیک روزانه عبور کرد.
2. everyday; commonplace.
روزمره؛ عادی؛ معمولی؛ پیش پا افتاده ( نکته قابل توجه این است که کلمات every و day به یکدیگر چسبیده اند و بین آنها بر خلاف تعریف اول فاصله ای نیست. )
Example: 👇
His story is an achingly human one, mired in quotidian details.
داستان او یک داستان دردناک انسانی است که اشباع از جزئیات روزمره است.
... [مشاهده متن کامل]
چیزی که هر روز تکرار می شود ( قابل توجه است که کلمات every و day از یکدیگر جدا هستند. )
ماشین با سرعت زیاد و ایجاد سر و صدا از میان ترافیک روزانه عبور کرد.
روزمره؛ عادی؛ معمولی؛ پیش پا افتاده ( نکته قابل توجه این است که کلمات every و day به یکدیگر چسبیده اند و بین آنها بر خلاف تعریف اول فاصله ای نیست. )
داستان او یک داستان دردناک انسانی است که اشباع از جزئیات روزمره است.
روزمره
تب روزانه