quivering


معنی: لرزش

مترادف ها

لرزش (اسم)
shake, vibration, palpitation, flutter, succussion, quake, tremor, quivering, tremolo, friskiness, tremour, trepidation

پیشنهاد کاربران

ارتعاش
لرزان
Matus said with a quivering voice
آشفته حال، مغشوش
به حرکت در آوردن
جنباندن
Love is quiverin happiness
عشق شادیرو به لرزه و حرکت در میاره
I have battled The quivering serpent of pune
من با مارِ اهریمنیِ لرزانِ پیون مبارزه کرده ام .
هراسان، نگران، مضطرب

بپرس