1. Quietude is the crown of life.
2. Or does his quietude imply he is a crafty opportunist hoping the crown will fall into his lap?
[ترجمه گوگل]یا اینکه سکوت او به این معنی است که او فرصت طلبی حیله گر است که امیدوار است تاج به دامان او بیفتد؟
[ترجمه ترگمان]یا این که آرامش او نشان می دهد که او یک فرصت طلب حیله گر است و امیدوار است که تاج روی زانوهایش بیفتد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. My mind is in quietude today.
4. Seek quietude and oblivion, so that you may return peaceably to France after a few years.
[ترجمه گوگل]به دنبال آرامش و فراموشی باشید تا پس از چند سال با آرامش به فرانسه بازگردید
[ترجمه ترگمان]به دنبال آرامش و فراموشی باشید تا پس از چند سال به آرامی به فرانسه بازگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. And still no peace of mind in night's quietude.
[ترجمه گوگل]و هنوز هیچ آرامشی در سکوت شبانه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]و هنوز آرامش خاطری در آرامش شب وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. In normal period of political quietude he would have been a beloved president.
[ترجمه گوگل]در یک دوره عادی سکوت سیاسی، او یک رئیس جمهور محبوب بود
[ترجمه ترگمان]در دوره عادی آرامش سیاسی، او یک رئیس جمهور محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. To achieve its quietude.
8. Don't use quietude and utilitarian.
[ترجمه گوگل]از سکوت و سودمندی استفاده نکنید
[ترجمه ترگمان]از آرامش و utilitarian استفاده نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In many of his poems the poet reflects on the quietude of the countryside.
[ترجمه گوگل]شاعر در بسیاری از شعرهای خود به آرامش روستا می پردازد
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از اشعار او شاعر، آرامش حومه شهر را منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Do this, and you will find in a railway station much of the quietude and consolation of a cathedral.
[ترجمه گوگل]این کار را انجام دهید و در ایستگاه راه آهن آرامش و آرامش کلیسای جامع را خواهید دید
[ترجمه ترگمان]این کار را بکن و در یک ایستگاه راه آهن از آرامش و آرامش یک کلیسای بزرگ خواهی یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In cancer, for example, it is the frantic growth of cells that seems important, not their periods of quietude.
[ترجمه گوگل]برای مثال، در سرطان، رشد بیرحمانه سلولها مهم به نظر میرسد، نه دورههای خاموشی آنها
[ترجمه ترگمان]برای مثال در سرطان، این رشد دیوانه وار سلول هایی است که به نظر مهم می رسد، نه دوره های آرامش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But there is evidence that certain athletes are able to maintain a state of physiological quietude in the most trying circumstances.
[ترجمه گوگل]اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد ورزشکاران خاصی میتوانند در سختترین شرایط، حالتی از آرامش فیزیولوژیکی را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]اما شواهدی وجود دارد مبنی بر این که ورزش کاران ویژه ای قادر به حفظ آرامش فیزیولوژیکی در اغلب شرایط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It can also imply a recovery from some kind of slump or period of quietude.
[ترجمه گوگل]همچنین می تواند نشان دهنده بهبودی از نوعی رکود یا دوره سکوت باشد
[ترجمه ترگمان]هم چنین می تواند به بهبودی از نوعی رکود یا دوره آرامش اشاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Although my mother disapproves, I consider an unmade bed a symbol of rest and quietude.
[ترجمه گوگل]اگرچه مادرم مخالف است، اما من تخت خواب نخورده را نماد استراحت و آرامش می دانم
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه مادرم رد کرد، من هم روی تخت مخصوص خواب و سکوت فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید