quickening

/ˈkwɪkənɪŋ//ˈkwɪkənɪŋ/

نیروبخش، مهیج، زنده کننده، احیاکننده

جمله های نمونه

1. Pity is a level for quickening love.
[ترجمه گوگل]ترحم سطحی برای تسریع عشق است
[ترجمه ترگمان]دلسوزی نسبت به عشق سریع تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pity is a lever for quickening love.
[ترجمه گوگل]ترحم اهرمی برای تسریع عشق است
[ترجمه ترگمان] دلسوزی یه اهرمی برای عشق سریع - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rise in prices is quickening up.
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت ها به سرعت در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She can feel the child quickening at times.
[ترجمه گوگل]او می تواند احساس کند که کودک در حال تند شدن است
[ترجمه ترگمان]او می تواند احساس کودک را در این زمان احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She passed him with a fractional quickening of her pace.
[ترجمه گوگل]او با تند شدن کسری از او عبور کرد
[ترجمه ترگمان]با سرعت کسری از کنارش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pace of technological change is quickening.
[ترجمه گوگل]سرعت تغییرات تکنولوژیک در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]سرعت تغییرات تکنولوژیکی افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You feel a quickening in the undertow.
[ترجمه گوگل]شما احساس تند شدن در زیر آب می کنید
[ترجمه ترگمان]جریان آب در جریان چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pleasure interests him only as long as its quickening of local awareness contributes to his overall awareness.
[ترجمه گوگل]لذت فقط تا زمانی به او علاقه مند است که تسریع آگاهی محلی به آگاهی کلی او کمک کند
[ترجمه ترگمان]لذت از لذت تنها تا زمانی که آگاهی مردم محلی به آگاهی کلی او کمک کند، او را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The east is quickening.
[ترجمه گوگل]شرق در حال شتاب است
[ترجمه ترگمان]شرق به سرعت رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Books are the bees which carry the quickening pollen from one to another mind. James Russell Lowell
[ترجمه گوگل]کتاب ها زنبورهایی هستند که گرده های تسریع کننده را از ذهنی به ذهن دیگر حمل می کنند جیمز راسل لاول
[ترجمه ترگمان]کتاب ها the هستند که گرده quickening را از یک به ذهن دیگر حمل می کنند جیمز راسل لوول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Today the pace is quickening as investigators are examining a diverse armamentarium of potential cancer-protective agents.
[ترجمه گوگل]امروزه این سرعت در حال افزایش است زیرا محققان در حال بررسی یک تسلیحات متنوع از عوامل بالقوه محافظت کننده از سرطان هستند
[ترجمه ترگمان]امروزه سرعت در حال افزایش است چرا که بازرسان در حال بررسی انواع مختلفی از عوامل بالقوه سرطان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The season does induce a quickening of the blood and a heightening of humankind's sensual pleasures.
[ترجمه گوگل]فصل باعث تسریع خون و افزایش لذت های نفسانی نوع بشر می شود
[ترجمه ترگمان]این فصل یک قطره خون و یک نوع لذت جنسی بشریت را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The quickening globalization makes the interdependence on deferent nations and more deep.
[ترجمه گوگل]جهانی شدن سریع، وابستگی متقابل به کشورهای متفاوت و عمیق تر می کند
[ترجمه ترگمان]جهانی شدن جهانی سازی منجر به وابستگی متقابل بین کشورهای deferent و عمق بیشتری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sound— dying away, then quickening again—of the musketry fire below the hill seemed to him like the heaving of some creature's breathing.
[ترجمه گوگل]صدای آتش تفنگی در زیر تپه - خاموش شدن، سپس تند شدن دوباره - به نظر او مانند نفس کشیدن یک موجود بود
[ترجمه ترگمان]صدا در حال مرگ بود، سپس دوباره به سرعت حرکت می کرد - از شلیک تفنگ ها در پایین تپه به نظرش می رسید که صدای نفس یک موجود زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• a quickening pace, speed, or development is getting faster.
a quickening of interest or enthusiasm is a rapid increase in it.
see also quicken.

پیشنهاد کاربران

حرکاتی که نشان از زنده بودن و شروع زندگی دارد
زندگی بخشیدن - زنده کردن چیزی یا کسی - حرکات اولیه جنین در بارداری

بپرس