queuing

/ˈkjuːɪŋ//kjuːɪŋ/

معنی: صف بندی
معانی دیگر: صف بندی

جمله های نمونه

1. people were queuing up to buy sugar
مردم برای خرید شکر در صف می ایستادند.

2. Children were queuing at the drinking fountain.
[ترجمه گوگل]بچه ها کنار آبخوری صف کشیده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در کنار فواره آب صف می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thirty four people were slaughtered while queuing up to cast their votes.
[ترجمه گوگل]سی و چهار نفر در صف رای دادن به قتل رسیدند
[ترجمه ترگمان]سی و چهار نفر کشته شدند در حالی که صف می بستند تا رای های خود را بدست بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some of the people queuing for tickets had been there since dawn.
[ترجمه گوگل]برخی از افرادی که در صف خرید بلیط بودند از صبح آنجا بودند
[ترجمه ترگمان]از صبح روز بعد، تعدادی از مردم صف کشیدند و برای گرفتن بلیط صف کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We are queuing up to buy tickets for the concert.
[ترجمه گوگل]برای خرید بلیط کنسرت در صف ایستاده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در صف برای خرید بلیط کنسرت هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Italian football clubs are queuing up to sign the young star.
[ترجمه گوگل]باشگاه های فوتبال ایتالیا برای جذب این ستاره جوان در صف ایستاده اند
[ترجمه ترگمان]باشگاه های فوتبال ایتالیا برای امضای این ستاره جوان صف می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't much like this queuing lark.
[ترجمه گوگل]من زیاد از این لرک صفی خوشم نمیاد
[ترجمه ترگمان]من این بازی را خیلی دوست ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The club is in debt while others are queuing to cherry-pick their best players.
[ترجمه گوگل]باشگاه بدهکار است در حالی که دیگران در صف هستند تا بهترین بازیکنان خود را انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]کلوب در حال قرض گرفتن است در حالی که دیگران در صف جمع کردن بهترین بازیکنان خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The prisoners were queuing for their meagre rations .
[ترجمه گوگل]زندانیان برای دریافت جیره ناچیز خود در صف ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]زندانی ها منتظر جیره غذایشان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Actresses are queuing up for the part.
[ترجمه گوگل]بازیگران زن برای این نقش در صف ایستاده اند
[ترجمه ترگمان]Actresses برای شرکت در صف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A mob of journalists are queuing up at the gate to photograph him.
[ترجمه گوگل]گروهی از روزنامه نگاران در صف ایستاده اند تا از او عکس بگیرند
[ترجمه ترگمان]گروهی از روزنامه نگاران در صف ایستاده اند تا از او عکس بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Game players every where are now queuing up for a copy of this excellent graphical game with breathtaking colours.
[ترجمه گوگل]بازیکنان بازی اکنون در هر کجا برای یک نسخه از این بازی گرافیکی عالی با رنگ های نفس گیر در صف ایستاده اند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان بازی هر جایی که در حال صف کردن برای یک نسخه از این بازی گرافیکی عالی با رنگ های خیره کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her nudity provided a carteblanche that hours of queuing at the press tent could never have done.
[ترجمه گوگل]برهنگی او کاری را به وجود آورد که ساعت ها صف در چادر مطبوعات هرگز نمی توانست انجام دهد
[ترجمه ترگمان]برهنگی او یک carteblanche بود که در آن ساعت ها صف صف در چادر مطبوعات هرگز نمی توانست انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Small children are queuing to take it in turns to sit in a special armchair linked up to a computer.
[ترجمه گوگل]بچه‌های کوچک در صف ایستاده‌اند تا به نوبت روی صندلی راحتی بنشینند که به رایانه متصل است
[ترجمه ترگمان]بچه های کوچک در صف می ایستند تا آن را بگیرند و روی یک صندلی راحتی اختصاصی که به کامپیوتر متصل است بنشینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Aspirants and aficionados alike ought to be queuing up outside bookstores to lay hands on it.
[ترجمه گوگل]مشتاقان و علاقه مندان به طور یکسان باید در صف های بیرون از کتابفروشی ها قرار بگیرند تا دست به کار شوند
[ترجمه ترگمان]aspirants و aficionados باید جلوی bookstores صف بکشند تا بتوانند روی آن دست دراز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صف بندی (اسم)
alignment, alinement, queuing

پیشنهاد کاربران

بپرس