questions

جمله های نمونه

1. questions having to do with the creation of the world puzzle most of us
پرسش های مربوط به آفرینش جهان اکثر ما را سرگشته می کنند.

2. questions which have perplexed mankind since the beginning of the world
پرسش هایی که از آغاز جهان بشر را حیران کرده است

3. his questions were all apposite
پرسش های او همه بجا بودند.

4. keen questions
پرسش های تیزهوشانه

5. multiple-choice questions
پرسش های چند گزینه ای

6. nosy questions
پرسش های کنجکاوانه

7. tag questions such as "isn't it?" or" aren't you?"
پرسش های ریختاری مانند ((این طور نیست ؟)) یا ((نیستی ؟)).

8. the questions at issue are frontiers and trade
موضوعات مورد بحث عبارتند از: سرحدات و بازرگانی.

9. the questions were designed to trip me up
پرسش ها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.

10. his repeated questions increased my confusion
پرسش های مکرر او سردرگمی مرا بیشتر کرد.

11. his silly questions
پرسش های احمقانه ی او

12. such nonsensical questions do not need answers
چنین پرسش های بی معنی پاسخ نمی خواهد.

13. to ask questions
پرسش کردن،سئوال پرسیدن

14. to invite questions and discussion
خواستار پرسش و بحث شدن

15. to pose questions
سئوال مطرح کردن

16. when asked questions by the police, he kept hedging
وقتی که پلیس از او پرسش می کرد او مرتبا پاسخ های نامربوط می داد.

17. a volley of questions by the reporters
رگبار پرسش های خبرنگاران

18. please address your questions to the platform
لطفا اظهارات خود را به سخنران خطاب بفرمایید.

19. she answered all questions with aplomb
او با متانت به همه ی پرسش ها پاسخ داد.

20. she asks intelligent questions
او پرسش های زیرکانه ای می کند.

21. the detective's probing questions
پرسش های بازجویانه ی کارآگاه

22. to ask indirect questions
پرسش های غیرمستقیم کردن

23. a fusillade of political questions
رگباری از پرسش های سیاسی

24. a head brimming with questions
سری مملو از پرسش

25. he dodged the reporters' questions
به پرسش های خبرنگاران جواب درستی نداد.

26. hesitating to ask personal questions
بی میل نسبت به پرسیدن سوالهای شخصی

27. i can't answer your questions off the cuff
همینطوری نمی توانم پرسش های شما را پاسخ بدهم.

28. i have a million questions
من یک عالمه سوال دارم.

29. reporters armed with several questions
خبر نگاران مجهز به پرسش های متعدد

30. reporters pelted him with questions
خبرنگاران او را سوال پیچ کردند.

31. reporters peppered him with questions
خبرنگاران او را سوال پیچ کردند.

32. she evaded the judge's questions
او به پرسش های قاضی پاسخ های گریزآمیز داد.

33. she parried all their questions with skill
او با مهارت زیاد از پاسخ دادن به همه ی سئوالات آنها طفره رفت.

34. she was bombarded with questions and scathed with sarcasm
او را سوال باران کردند و با کنایه او را به باد انتقاد گرفتند.

35. the banality of his questions
پیش پا افتادگی (ابتذال) پرسش های او

36. the reporters kept popping questions
خبرنگاران مرتب سئوال می کردند.

37. the reproduction of exam questions
تکثیر پرسش های امتحانی

38. the teacher fences awkward questions
معلم در برابر پرسش های ناجور طفره می رود.

39. they badgered him with questions
او را سوال پیچ کردند.

40. he also interposed several other questions
او چندین پرسش دیگر را هم مطرح کرد.

41. he asked the lady impertinent questions
او از آن خانم پرسش های جسورانه ای کرد.

42. her answer to my serious questions seemed too pat
پاسخ های او به پرسش های جدی من تند و سرسری به نظر می آمد.

43. reporters harried him with their questions
خبرنگاران با پرسش های خود او را ذله کردند.

44. she answered all of the questions correctly by a series of lucky hits
خوش شانسی پشت سر هم موجب شد که همه ی پرسش ها را درست پاسخ بدهد.

45. the reporters besieged him with questions
خبرنگاران او را سوال پیچ کردند.

46. the reporters bombarded him with questions
خبرنگاران او را سوال پیچ کردند.

47. the students plied me with questions
شاگردان مرا سوال پیچ کردند.

48. this sign "?" stands for questions
این علامت ((؟)) نشانه ی پرسش است.

49. to storm a speaker with questions
سخنران را با توفانی از پرسش روبرو کردن

50. a host of delicate and indeterminable questions
انبوهی از پرسش های حساس و غیرقابل رسیدگی

51. after the speech, the reporters fired questions at him
بعد از سخنرانی،خبرنگاران او را مورد رگباری از پرسش قرار دادند.

52. don't change the tack of your questions
روال پرسش های خود را عوض نکن.

53. he was indiscreet and asked intimate questions
او بی ملاحظه بود و پرسش های خودمانی می کرد.

54. i was ruffled by his repeated questions
پرسش های مکرر او مرا آزرده کرد.

55. she was wearied by the constant questions
پرسش های مداوم او را خسته کرد.

56. there was no time to hear questions from the floor
وقت برای شنیدن پرسش های حضار نبود.

57. to interrupt a speaker by repeated questions
با پرسش های پی درپی حرف ناطق را قطع کردن

58. he gave flippant answers to our serious questions
او به پرسش های جدی ما با تمسخر جواب داد.

59. his younger brother pestered him with repeated questions
برادر کوچکترش با پرسش های مکرر او را به ستوه آورد.

60. an economist should form an independent judgement on currency questions
یک اقتصاددان بایستی نسبت به مسایل پولی نظریات مستقلی داشته باشد.

61. he detained me in the hallway and kept asking foolish questions
او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسش های احمقانه کرد.

62. it took a bit of footwork to avoid answering their questions
احتراز از پاسخ دادن به پرسش های آنان مستلزم زرنگی بسیار بود.

پیشنهاد کاربران

اظهارات
سولات
👈سوالات👉
پرسش ، سوال
پرسش | سوال
سوال ها ، سوالات
سوالات مربوط به
سئوال ها
سوالات مربوطه
فعل: زیر سؤال بردن
سوالات، سوال ها، جمع سوال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس