questionable

/ˈkwest͡ʃənəbl̩//ˈkwest͡ʃənəbl̩/

معنی: قابل بحی، مشکوک
معانی دیگر: سوظن آفرین، نامعین، نامعلوم، (از نظر اخلاقی) مورد سوظن، غیرقابل اعتماد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: questionably (adv.), questionableness (n.)
(1) تعریف: of doubtful honesty, legality, or propriety.
مترادف: dubious, fishy, shady
متضاد: unimpeachable
مشابه: borderline, doubtful, equivocal, improper, suspect, suspicious

- His offer was generous and yet his motives were questionable.
[ترجمه ندا نظری] پیشنهادش سخاوتمندانه بود اما انگیزه هایش از طرح این پیشنهاد مورد تردید بودند.
|
[ترجمه گوگل] پیشنهاد او سخاوتمندانه بود و با این حال انگیزه های او مشکوک بود
[ترجمه ترگمان] پیشنهادش سخاوتمندانه بود و با این حال، انگیزه های او questionable بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The labor department is looking into the company's questionable hiring practices.
[ترجمه گوگل] بخش کار در حال بررسی شیوه های استخدام مشکوک این شرکت است
[ترجمه ترگمان] بخش کار به دنبال شیوه های استخدام سوال برانگیز این شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: open to controversy or dispute.
مترادف: controversial, debatable, disputable, problematic
متضاد: absolute, decided, incontestable, incontrovertible, indisputable, indubitable, undeniable, undisputable, undoubted, unquestionable
مشابه: doubtful, dubious, fishy, invalid, uncertain, unreliable, untrustworthy

- The witness's statement is of questionable accuracy.
[ترجمه گوگل] صحت اظهارات شاهد قابل تردید است
[ترجمه ترگمان] جمله شهادت شاهد مورد تردید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The authenticity of the relics is questionable.
[ترجمه گوگل] اصالت آثار مشکوک است
[ترجمه ترگمان] اصالت این آثار باستانی سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cause of the ship's disappearance remains a questionable issue.
[ترجمه گوگل] علت ناپدید شدن کشتی همچنان یک موضوع سوال برانگیز است
[ترجمه ترگمان] علت ناپدید شدن کشتی چیز مشکوکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of doubtful value or worth.
مترادف: dubious
مشابه: borderline, doubtful, equivocal

- Praise from her dissolute father was a questionable honor.
[ترجمه گوگل] ستایش از سوی پدر فاسدش افتخاری سوال برانگیز بود
[ترجمه ترگمان] خدا را شکر که پدر dissolute مرد محترمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a questionable and indeterminable relationship
رابطه ای شک برانگیز که نمی توان ماهیت آن را تعیین کرد

2. a questionable story
داستانی که در صحت آن تردید وجود دارد

3. of questionable origin
دارای منبع نامعلوم

4. to employ questionable methods in business
در بازرگانی از روش های قابل انتقاد استفاده کردن

5. the legality of your action is questionable
قانونی بودن عمل شما مورد تردید است.

6. the assignation of this poem to poe is questionable
نسبت دادن این شعر به ((پو)) مشکوک است.

7. the dependability of this car for a long trip is questionable
قابل اعتماد بودن این اتومبیل برای یک سفر طولانی تردیدآمیز است.

8. He has been dogged by allegations of questionable business practices.
[ترجمه گوگل]او با اتهامات مربوط به شیوه های تجاری مشکوک تحت تعقیب قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]اتهامات مربوط به فعالیت های تجاری سوال برانگیز رد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is questionable whether this goal can be achieved.
[ترجمه گوگل]اینکه آیا می توان به این هدف دست یافت یا خیر جای سوال دارد
[ترجمه ترگمان]سوال این است که آیا این هدف را می توان به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her motives for helping are questionable.
[ترجمه گوگل]انگیزه او برای کمک کردن مشکوک است
[ترجمه ترگمان] انگیزه اون به کمک کردن مشکوکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was a man of questionable character.
[ترجمه گوگل]او مردی با شخصیت مشکوک بود
[ترجمه ترگمان]او مردی با شخصیت قابل اعتمادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's questionable whether anything of substance has been achieved.
[ترجمه گوگل]این سوال است که آیا چیزی به دست آمده است
[ترجمه ترگمان]سوال برانگیز است که آیا چیزی از ماده به دست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much of late-night television is of questionable value/taste.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تلویزیون های آخر شب از ارزش/سلیقه سوال برانگیز هستند
[ترجمه ترگمان]بخش عمده ای از تلویزیون دیروقت شب از ارزش \/ سلیقه سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The statistics are highly questionable .
[ترجمه گوگل]آمار بسیار مشکوک است
[ترجمه ترگمان]آمار بسیار سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is questionable whether the taxpayer receives value for money.
[ترجمه گوگل]این سوال است که آیا مالیات دهنده ارزش پول را دریافت می کند یا خیر
[ترجمه ترگمان]سوال برانگیز است که آیا مالیات دهنده ارزش پول را دریافت می کند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The cogency of this prescriptive analysis is highly questionable.
[ترجمه گوگل]قاطعیت این تحلیل تجویزی بسیار مشکوک است
[ترجمه ترگمان]استفاده از این تحلیل تجویزی بسیار سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل بحی (صفت)
arguable, moot, debatable, discussible, disputable, questionable

مشکوک (صفت)
uncertain, esoteric, questionable, suspicious, doubtful, fishy, dubious, shady, dubitable, precarious, vacillatory, skeptic

انگلیسی به انگلیسی

• dubious, doubtful, suspect; debatable, controversial
if you say that something is questionable, you mean that it is not certain or reliable because you think there is something wrong with it.

پیشنهاد کاربران

likely to be untrue
بحث /سوال/چالش برانگیز
مشکوک
سوال انگیز. مشکوک
مثال:
His offer was generous and yet his motives were questionable.
پیشنهاد او سخاوتمندانه بود ولی هنوز انگیزه هایش مشکوک و سوال برانگیز بود.
مورد تردید، مورد شک، مبهم، قابل بحث، غیرقابل اعتماد، قابل پذیرش نبودن، سوال برانگیز، نامطمئن، مسئله برانگیز، مشکوک
not certain
چیزی که قطعی نیست
قابل بحث
مطرح
زیر سوال، چالش برانگیز
سوال برانگیز - غیرقابل استناد
بحث برانگیز

بپرس