صفت ( adjective )
مشتقات: questionably (adv.), questionableness (n.)
مشتقات: questionably (adv.), questionableness (n.)
• (1) تعریف: of doubtful honesty, legality, or propriety.
• مترادف: dubious, fishy, shady
• متضاد: unimpeachable
• مشابه: borderline, doubtful, equivocal, improper, suspect, suspicious
• مترادف: dubious, fishy, shady
• متضاد: unimpeachable
• مشابه: borderline, doubtful, equivocal, improper, suspect, suspicious
- His offer was generous and yet his motives were questionable.
[ترجمه ندا نظری] پیشنهادش سخاوتمندانه بود اما انگیزه هایش از طرح این پیشنهاد مورد تردید بودند.|
[ترجمه گوگل] پیشنهاد او سخاوتمندانه بود و با این حال انگیزه های او مشکوک بود[ترجمه ترگمان] پیشنهادش سخاوتمندانه بود و با این حال، انگیزه های او questionable بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The labor department is looking into the company's questionable hiring practices.
[ترجمه گوگل] بخش کار در حال بررسی شیوه های استخدام مشکوک این شرکت است
[ترجمه ترگمان] بخش کار به دنبال شیوه های استخدام سوال برانگیز این شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش کار به دنبال شیوه های استخدام سوال برانگیز این شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: open to controversy or dispute.
• مترادف: controversial, debatable, disputable, problematic
• متضاد: absolute, decided, incontestable, incontrovertible, indisputable, indubitable, undeniable, undisputable, undoubted, unquestionable
• مشابه: doubtful, dubious, fishy, invalid, uncertain, unreliable, untrustworthy
• مترادف: controversial, debatable, disputable, problematic
• متضاد: absolute, decided, incontestable, incontrovertible, indisputable, indubitable, undeniable, undisputable, undoubted, unquestionable
• مشابه: doubtful, dubious, fishy, invalid, uncertain, unreliable, untrustworthy
- The witness's statement is of questionable accuracy.
[ترجمه گوگل] صحت اظهارات شاهد قابل تردید است
[ترجمه ترگمان] جمله شهادت شاهد مورد تردید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جمله شهادت شاهد مورد تردید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The authenticity of the relics is questionable.
[ترجمه گوگل] اصالت آثار مشکوک است
[ترجمه ترگمان] اصالت این آثار باستانی سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اصالت این آثار باستانی سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cause of the ship's disappearance remains a questionable issue.
[ترجمه گوگل] علت ناپدید شدن کشتی همچنان یک موضوع سوال برانگیز است
[ترجمه ترگمان] علت ناپدید شدن کشتی چیز مشکوکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] علت ناپدید شدن کشتی چیز مشکوکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of doubtful value or worth.
• مترادف: dubious
• مشابه: borderline, doubtful, equivocal
• مترادف: dubious
• مشابه: borderline, doubtful, equivocal
- Praise from her dissolute father was a questionable honor.
[ترجمه گوگل] ستایش از سوی پدر فاسدش افتخاری سوال برانگیز بود
[ترجمه ترگمان] خدا را شکر که پدر dissolute مرد محترمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خدا را شکر که پدر dissolute مرد محترمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید