quarrelsome

/ˈkwɔːrəlsəm//ˈkwɒrəlsəm/

معنی: ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، پتیاره، جنگار
معانی دیگر: دعوایی، ستیهش گر، پرخاشجو، پرخاشگر، شر، پیکارپرست، زود خشم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: quarrelsomely (adv.), quarrelsomeness (n.)
• : تعریف: tending to quarrel easily or frequently; bad-tempered; argumentative.
مترادف: argumentative, bad-tempered, contentious, disputatious
متضاد: good-natured, peaceable
مشابه: bellicose, belligerent, cantankerous, combative, controversial, fractious, hotheaded, ill-natured, litigious, pugnacious, truculent, turbulent

- The neighbors said they were a quarrelsome couple who argued late into the night.
[ترجمه گوگل] همسایه ها گفتند که آنها یک زوج نزاع بودند که تا پاسی از شب با هم دعوا کردند
[ترجمه ترگمان] همسایگان می گفتند که تا دیروقت شب جر و بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was careful not to bring up certain subjects with her quarrelsome husband.
[ترجمه گوگل] مواظب بود با شوهر دعوای خود موضوعات خاصی را مطرح نکند
[ترجمه ترگمان] مراقب بود که موضوعات خاصی را با شوهرش در میان نگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. visiting all those quarrelsome relatives was an abomination
دیدار آن خویشاوندان شرور نفرت انگیز بود.

2. The boy is quarrelsome and ready to fight at the drop of a hat.
[ترجمه گوگل]پسر نزاع می کند و آماده دعوا است
[ترجمه ترگمان]پسرک اهل جر و بحث است و آماده است که با کلاه یک کلاه مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Benedict had been a wild boy and a quarrelsome young man.
[ترجمه گوگل]بندیکت پسری وحشی و جوانی نزاعگر بود
[ترجمه ترگمان]Benedict، پسر وحشی و a بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He became quarrelsome after drinking too much.
[ترجمه گوگل]او پس از نوشیدن بیش از حد مشروبات الکلی دچار نزاع شد
[ترجمه ترگمان]پس از نوشیدن بیش از حد افراط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The diary portrays his family as quarrelsome and malicious.
[ترجمه گوگل]این دفترچه خاطرات خانواده او را افرادی ستیز و بدخواه به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]این دفتر، خانواده او را به عنوان ستیزه جو و malicious توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Previously you had to be part of a quarrelsome, uneconomic unit of orthodoxy known as a church.
[ترجمه گوگل]قبلاً باید بخشی از یک واحد ارتدوکسی غیراقتصادی و نزاع‌آمیز به نام کلیسا می‌بودید
[ترجمه ترگمان]آنچه گذشت باید بخشی از a و uneconomic orthodoxy بود که به عنوان یک کلیسا شناخته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He depicts his noisy, disordered, life-loving, quarrelsome, self-absorbed family with a historian's detachment.
[ترجمه گوگل]او خانواده پر سر و صدا، بی نظم، دوستدار زندگی، نزاع و خود شیفتگی خود را با جدایی یک مورخ به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]وی خانواده پر سر و صدایی، آشفته، ستیزه جو، ستیزه جو، و - را به عنوان یک واحد مورخ به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They became cranky and quarrelsome, and stopped most of their activities in order to conserve energy.
[ترجمه گوگل]آنها بداخلاق و نزاع می‌کردند و بیشتر فعالیت‌های خود را متوقف کردند تا انرژی خود را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها cranky و ستیزه جو شدند و بیشتر فعالیت های خود را برای حفظ انرژی متوقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conversely, to be angry, quarrelsome, or brave marks one off as not human.
[ترجمه گوگل]برعکس، عصبانی بودن، دعوا کردن، یا شجاع بودن فرد را به عنوان غیر انسان نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]در مقابل، عصبانی، ستیزه جو و یا شجاع بودن را به عنوان انسان تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are quarrelsome, politically unstable and poor; some are preoccupied with fighting.
[ترجمه گوگل]آنها نزاع، از نظر سیاسی بی ثبات و فقیر هستند بعضی ها مشغول دعوا هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها ستیزه جو، از نظر سیاسی ناپایدار و فقیر هستند؛ برخی از آن ها درگیر جنگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even quarrelsome members of the leadership, like William Joyce, appear to have been attracted to the movement by such motives.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که حتی اعضای نزاع کننده رهبری، مانند ویلیام جویس، با چنین انگیزه هایی جذب جنبش شده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که حتی اعضای ستیزه جو هم مانند ویلیام جویس به این جنبش جذب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Those who are sharp-tongued and quarrelsome, please go to the teahouse or restaurant!
[ترجمه گوگل]اونایی که تیز زبان و دعوا دارن لطفا برن چایخانه یا رستوران!
[ترجمه ترگمان]کسانی که sharp، tongued و quarrelsome، لطفا به قهوه خانه یا رستوران بروید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are not either fidgety or quarrelsome now.
[ترجمه گوگل]ما الان نه بی قرار هستیم و نه نزاع
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر هیچ وقت بی قرار و ستیزه جو نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is quarrelsome at home and abroad.
[ترجمه گوگل]در داخل و خارج از کشور دعوا است
[ترجمه ترگمان]در خانه و خارج از کشور ستیزه جو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستیزه جو (صفت)
petulant, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, intractable, warlike, currish, pettish

ستیزه گر (صفت)
antagonistic, pugnacious, stubborn, quarrelsome

ستیز گر (صفت)
obstinate, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, warlike

ستیز جو (صفت)
stubborn, quarrelsome

پتیاره (صفت)
quarrelsome, shrewish, vixenish

جنگار (صفت)
quarrelsome

انگلیسی به انگلیسی

• tending to fight, argumentative, contentious, disputatious
people who are quarrelsome are always having angry arguments.

پیشنهاد کاربران

ادمی ک مدام با بقیه مخالفت میکنه
آدم دعوایی
Tending to argue with people
کتاب intermediate 2 کانون زبان ایران
آدم شر
اهل دعوا, اهل جروبحث, ستیزه جو
تظاهرات
دعوایی

بپرس