اسم ( noun )
• (1) تعریف: an angry or bitter disagreement or argument.
• مترادف: controversy, disagreement, dispute
• مشابه: affray, altercation, bicker, conflict, feud, fight, row, skirmish, word
• مترادف: controversy, disagreement, dispute
• مشابه: affray, altercation, bicker, conflict, feud, fight, row, skirmish, word
- The loud quarrel in apartment 2-B could be heard by all the neighbors.
[ترجمه ب گنج جو] از آپارتمان دوم بلوک بی صدای وحشتناک دعوایی بلند بود که همه ی همسایه ها شاهدش بودن، واویلایی بود تماشایی.|
[ترجمه گوگل] نزاع بلند در آپارتمان 2-B توسط همه همسایه ها شنیده می شد[ترجمه ترگمان] نزاع شدید در آپارتمان ۲ - ۲ توسط تمام همسایگان شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's not get into a quarrel over this small matter.
[ترجمه ب گنج جو] خوب بهتره سر این مورد کوچیک جنگ و دعوا نکنیم. قبول؟!|
[ترجمه گوگل] سر این موضوع کوچک وارد دعوا نشویم[ترجمه ترگمان] بیا با این موضوع کوچک دعوا نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: that which causes or stimulates such a disagreement.
• مترادف: dispute
• مترادف: dispute
- I have a quarrel with his methods.
[ترجمه A.A] من با روشهای او اختلاف نظر دارم|
[ترجمه بهروز گنج جو] روش هاشو قبول ندارم . تا حد یک دعوا و برخورد.|
[ترجمه گوگل] من با روش های او دعوا دارم[ترجمه ترگمان] من با روش های اون دعوا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quarrels, quarreling, quarreled
مشتقات: quarrelingly (adv.), quarreler (n.)
حالات: quarrels, quarreling, quarreled
مشتقات: quarrelingly (adv.), quarreler (n.)
• (1) تعریف: to disagree or argue angrily or bitterly.
• مترادف: altercate, argue, disagree, dispute
• مشابه: bicker, brawl, feud, fight, spar, spat, squabble, wrangle
• مترادف: altercate, argue, disagree, dispute
• مشابه: bicker, brawl, feud, fight, spar, spat, squabble, wrangle
- He and his father-in-law are quarreling about politics again.
[ترجمه A.A] او و پدر زنش دوباره در مورد سیاست دارن بحث میکنند|
[ترجمه گوگل] او و پدرشوهرش دوباره سر سیاست دعوا می کنند[ترجمه ترگمان] او و پدرش دوباره در مورد سیاست بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They quarreled until late into the night.
[ترجمه گوگل] تا پاسی از شب با هم دعوا کردند
[ترجمه ترگمان] تا دیروقت شب نزاع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا دیروقت شب نزاع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the death of their father, the son and daughter quarreled over their inheritance.
[ترجمه گوگل] پس از مرگ پدر، پسر و دختر بر سر ارث خود با هم دعوا کردند
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ پدرشان، پسر و دخترش بر سر ارث خود نزاع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ پدرشان، پسر و دخترش بر سر ارث خود نزاع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I really don't want to quarrel with you about this.
[ترجمه گوگل] من واقعاً نمی خواهم در این مورد با شما دعوا کنم
[ترجمه ترگمان] من واقعا نمی خواهم در این مورد با تو بحث کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من واقعا نمی خواهم در این مورد با تو بحث کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to express disagreement, complain, or find fault.
• مترادف: differ, disagree
• مشابه: argue, complain, contend, dispute, dissent, object to
• مترادف: differ, disagree
• مشابه: argue, complain, contend, dispute, dissent, object to
- I quarrel with that proposal because it's simply too unrealistic.
[ترجمه گوگل] من با آن پیشنهاد مخالفم چون خیلی غیر واقعی است
[ترجمه ترگمان] من با این پیشنهاد جر و بحث می کنم چون خیلی غیرواقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من با این پیشنهاد جر و بحث می کنم چون خیلی غیرواقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید