quantify

/ˈkwɑːntəˌfaɪ//ˈkwɒntɪfaɪ/

معنی: کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن
معانی دیگر: سنجیدن، چندا کردن، چندا سنجی کردن، مقدار سنجی کردن، ایاره سنجی کردن، چندی کردن، کمی کردن، با عدد نشان دادن، شمارنمایی کردن، مسور کردن، سور کردن، (منطق) میزان نمایی کردن (با به کار بردن واژه هایی مانند: all یا none یا more)، محدود کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quantifies, quantifying, quantified
مشتقات: quantifiable (adj.), quantification (n.)
• : تعریف: to find or express the quantity of.

- Pain is difficult to quantify.
[ترجمه گوگل] کمیت کردن درد دشوار است
[ترجمه ترگمان] تعیین کمیت درد دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is difficult to quantify space journeys
سنجیدن ارزش سفرهای فضایی دشوار است.

2. It's difficult to quantify how many people will be affected by the change in the law.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت تعداد افراد تحت تأثیر تغییر قانون دشوار است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت تعداد افراد تحت تاثیر تغییر در قانون دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is difficult to quantify an exact figure as firms are reluctant to declare their losses.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت رقم دقیق دشوار است زیرا شرکت ها تمایلی به اعلام زیان خود ندارند
[ترجمه ترگمان]تعیین یک رقم دقیق به عنوان شرکت هایی که تمایلی به اعلام losses ندارند، دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The risks to health are impossible to quantify.
[ترجمه گوگل]میزان خطرات برای سلامتی غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت خطرات برای سلامتی غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is not an easy matter to quantify the economic role of government.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت نقش اقتصادی دولت کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت نقش اقتصادی دولت کار آسانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It may, of course, be easier to quantify risk for natural hazards because of historical records and statistical estimation of recurrence intervals.
[ترجمه گوگل]البته ممکن است به دلیل سوابق تاریخی و تخمین آماری فواصل عود، کمی کردن ریسک برای خطرات طبیعی آسان تر باشد
[ترجمه ترگمان]البته، تعیین کمیت ریسک برای خطرات طبیعی به دلیل سوابق تاریخی و تخمین آماری فواصل تکرار آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The incidence of elder abuse is hard to quantify.
[ترجمه گوگل]میزان بروز سوء استفاده از سالمندان به سختی قابل اندازه گیری است
[ترجمه ترگمان]میزان رخداد سو استفاده از سالمندان به سختی تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The research should help quantify the differences between older and younger drivers.
[ترجمه گوگل]این تحقیق باید به کمیت تفاوت بین رانندگان مسن و جوان کمک کند
[ترجمه ترگمان]این تحقیق باید به کمی کردن تفاوت های بین رانندگان مسن تر و کوچک تر کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's difficult to quantify how long it will take to finish the project.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت چقدر طول می کشد تا پروژه به پایان برسد دشوار است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت این که چقدر طول می کشد تا پروژه به پایان برسد دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The benefits are difficult to quantify but qualitatively they would mean faster and more predictable service for lexicographers.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت مزایا دشوار است اما از نظر کیفی به معنای خدمات سریعتر و قابل پیش بینی تر برای فرهنگ نویسان است
[ترجمه ترگمان]این منافع برای تعیین کمیت دشوار است اما به طور کیفی به معنی خدمات سریع تر و قابل پیش بینی تری برای lexicographers است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From this view any attempt to quantify or verify the meanings is misleading.
[ترجمه گوگل]از این دیدگاه، هرگونه تلاش برای تعیین کمیت یا تأیید معانی گمراه کننده است
[ترجمه ترگمان]از این دیدگاه هر تلاشی برای تعیین کمیت یا بررسی معانی گمراه کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is impossible to quantify what an active cultural life does for a city.
[ترجمه گوگل]نمی توان کمیت کرد که یک زندگی فرهنگی فعال برای یک شهر چه می کند
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آنچه که یک زندگی فرهنگی فعال برای یک شهر انجام می دهد، غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These are more difficult to quantify.
[ترجمه گوگل]کمیت کردن اینها دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آن ها دشوارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The damage caused to the tourist industry is difficult to quantify.
[ترجمه گوگل]خسارات وارده به صنعت گردشگری به سختی قابل محاسبه است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آسیب های وارده به صنعت گردشگری دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cost of the fire damage is impossible to quantify.
[ترجمه گوگل]هزینه خسارت آتش سوزی غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت تلفات آتش سوزی امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمیت را تعیین کردن (فعل)
quantify

چندی بیان کردن (فعل)
quantify

کیفیت چیزی را معلوم کردن (فعل)
quantify

تخصصی

[کامپیوتر] واجد شرایط شدن .
[ریاضیات] تعیین کیفیت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• determine quantity; express the quantity
if you quantify something, you represent it as an amount or number so that it can be counted, measured, or compared to other things.

پیشنهاد کاربران

تعیین کمیت . . .
سنجیدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : quantify
✅️ اسم ( noun ) : quantity
✅️ صفت ( adjective ) : quantitative
✅️ قید ( adverb ) : quantitatively
measure
به رقم در اوردن
به صورت عددی نشان دادن
بررسی
به صورت کمّی بیان کردن/نشان دادن
To calculate something and express it in numbers or amount
خلاصش میشه کمیت یا کیفیت چیزی رو محاسبه کردن اما از "ارزیابی کردن" میتونیم به عنوان جایگزین قشنگتر ش استفاده کنیم مثل quantifiable که میشه قابل ارزیابی.
کمی سازی. . . یا کمیت چیزی را تعیین کردن
به عدد در آمدن
اندازه گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس