اسم ( noun )
حالات: qualities
حالات: qualities
• (1) تعریف: a distinguishing feature or inherent characteristic; property or trait.
• مترادف: attribute, characteristic, feature, property, trait
• مشابه: earmark, point, virtue
• مترادف: attribute, characteristic, feature, property, trait
• مشابه: earmark, point, virtue
- Her gentleness and selflessness were the qualities that people remember most about her.
[ترجمه گوگل] نرمی و ایثار او ویژگی هایی بود که مردم بیشتر از او به یاد دارند
[ترجمه ترگمان] مهربانی و از خود گذشتگی او ویژگی هایی بود که مردم بیشتر از او به خاطر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهربانی و از خود گذشتگی او ویژگی هایی بود که مردم بیشتر از او به خاطر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His new book has all the qualities of great literature.
[ترجمه گوگل] کتاب جدید او تمام ویژگی های ادبیات عالی را دارد
[ترجمه ترگمان] کتاب جدید او همه خصوصیاتی که ادبیات عالی دارد را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتاب جدید او همه خصوصیاتی که ادبیات عالی دارد را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What are the qualities of oak?
[ترجمه گوگل] بلوط چه ویژگی هایی دارد؟
[ترجمه ترگمان] ویژگی های بلوط چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ویژگی های بلوط چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the basic character or nature of a thing.
• مترادف: character, nature
• مشابه: kind, sort
• مترادف: character, nature
• مشابه: kind, sort
- His voice was of a unique quality that made people want to listen.
[ترجمه گوگل] صدای او از کیفیت منحصر به فردی برخوردار بود که مردم را وادار به گوش دادن می کرد
[ترجمه ترگمان] صدایش از کیفیتی منحصر به فرد بود که مردم را وادار به گوش دادن می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدایش از کیفیتی منحصر به فرد بود که مردم را وادار به گوش دادن می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many people like the bitter quality of beer, but others don't like it at all.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم کیفیت تلخ آبجو را دوست دارند، اما برخی دیگر اصلا آن را دوست ندارند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم طعم تلخ آبجو را دوست دارند، اما دیگران اصلا از آن خوششان نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم طعم تلخ آبجو را دوست دارند، اما دیگران اصلا از آن خوششان نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: degree of value or excellence.
• مترادف: valve, worth
• مشابه: caliber, grade
• مترادف: valve, worth
• مشابه: caliber, grade
- These shoes are cheap because they're of poor quality.
[ترجمه گوگل] این کفش ها ارزان هستند زیرا کیفیت پایینی دارند
[ترجمه ترگمان] این کفش ها ارزان هستند چون کیفیت پایینی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کفش ها ارزان هستند چون کیفیت پایینی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: high degree of excellence.
• مترادف: distinction, excellence, merit
• مشابه: caliber
• مترادف: distinction, excellence, merit
• مشابه: caliber
- They build furniture of quality and sell it at a fair price.
[ترجمه گوگل] آنها مبلمان با کیفیت می سازند و آن را به قیمت منصفانه می فروشند
[ترجمه ترگمان] آن ها اسباب و اثاثیه را می سازند و آن را با قیمت مناسب می فروشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها اسباب و اثاثیه را می سازند و آن را با قیمت مناسب می فروشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: being of high quality.
• مترادف: choice, excellent, exceptional, select, superior
• متضاد: shabby, shoddy
• مشابه: capital, extraordinary, fine, impressive, magnificent, prime, smashing, splendid, superb, wonderful
• مترادف: choice, excellent, exceptional, select, superior
• متضاد: shabby, shoddy
• مشابه: capital, extraordinary, fine, impressive, magnificent, prime, smashing, splendid, superb, wonderful
- It has a reputation for being a quality school.
[ترجمه امیر] این شهرت داشتن برای مدرسه ای با کیفیت است|
[ترجمه گوگل] این مدرسه به یک مدرسه با کیفیت شهرت دارد[ترجمه ترگمان] شهرت یک مدرسه با کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید