qualification

/ˌkwɑːləfəˈkeɪʃn̩//ˌkwɒlɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: صلاحیت، صفت، شرط، قید، وضعیت، توصیف، شرایط
معانی دیگر: سزندگی، شایستگی، لیاقت، ویژگی، خصیصه، پیش نیاز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which makes someone suitable for, or is required for, an activity, job, or the like.
مترادف: ability, requisite, skill

(2) تعریف: the action or an instance of qualifying.

(3) تعریف: the condition of being qualified.
مترادف: capability, competence, eligibility

(4) تعریف: a modification or restriction of, or a condition attached to, something with which one is in general agreement.
مترادف: condition, limitation, modification, proviso, restriction
مشابه: alteration, provision

- He accepted the proposal with a few qualifications.
[ترجمه انوشه] او پیشنهاد را با قید و شرط پذیرفت
|
[ترجمه گوگل] او با چند صلاحیت این پیشنهاد را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] وی این پیشنهاد را با چند صلاحیت پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the act or practice of adding such restrictions, conditions, or the like.
مترادف: limitation, modification, restriction

جمله های نمونه

1. without qualification
بدون قید و شرط

2. i support this plan with the qualification that the cost be reduced
با این نقشه به شرطی که از هزینه ی آن کاسته شود،موافقم.

3. The qualification should increase my earning capacity.
[ترجمه گوگل]صلاحیت باید ظرفیت درآمد من را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]صلاحیت باید ظرفیت کسب درآمد من را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jack has obtained a medical qualification.
[ترجمه Maryam] جک تجربیات پزشکی به دست اورده
|
[ترجمه مهرناز] جک صلاحیت پزشکی را بدست آورده است.
|
[ترجمه گوگل]جک مدرک پزشکی کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]جک یک مدرک پزشکی به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Applicants should have an EFL qualification and a year's teaching experience.
[ترجمه گوگل]متقاضیان باید دارای مدرک زبان انگلیسی و یک سال سابقه تدریس باشند
[ترجمه ترگمان]متقاضیان باید یک مدرک دانشگاهی و یک تجربه آموزشی یک ساله داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The plan was approved without qualification.
[ترجمه گوگل]این طرح بدون صلاحیت تصویب شد
[ترجمه ترگمان]این طرح بدون صلاحیت مورد تایید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Previous teaching experience is a necessary qualification for this job.
[ترجمه گوگل]سابقه تدریس قبلی از شرایط لازم برای این شغل می باشد
[ترجمه ترگمان]تجربه آموزشی قبلی یک صلاحیت ضروری برای این شغل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most students here are studying for a qualification at diploma level.
[ترجمه گوگل]اکثر دانشجویان اینجا برای دریافت مدرک در سطح دیپلم تحصیل می کنند
[ترجمه ترگمان]اکثر دانش آموزان در اینجا برای صلاحیت در سطح دیپلم مطالعه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The term "population" as used here requires qualification.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "جمعیت" همانطور که در اینجا استفاده می شود نیاز به صلاحیت دارد
[ترجمه ترگمان]اصطلاح \"جمعیت\" که در اینجا مورد استفاده قرار می گیرد به صلاحیت نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Applicants should have a degree or a qualification of equal status.
[ترجمه گوگل]متقاضیان باید دارای مدرک تحصیلی یا شرایط مساوی باشند
[ترجمه ترگمان]متقاضیان باید دارای مدرک یا صلاحیت وضعیت برابر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can recommend him without qualification.
[ترجمه M] شاید اینه - - > با اینکه مدرک نداره توصیه اش میکنم
|
[ترجمه گوگل]من می توانم او را بدون صلاحیت توصیه کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم بدون صلاحیت به او توصیه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government conceded to their demands almost without qualification.
[ترجمه M] دولت موافقت کرد با درخواست آنها تقریبا بدون ارزیابی صلاحیت
|
[ترجمه گوگل]دولت تقریباً بدون هیچ صلاحیتی با خواسته های آنها موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]دولت بدون صلاحیت به خواسته هایشان موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I welcome without qualification the Minister's proposal.
[ترجمه گوگل]من از پیشنهاد وزیر بدون صلاحیت استقبال می کنم
[ترجمه ترگمان]من از پیشنهاد وزیر استقبال می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another qualification would give me a big advantage at job interviews.
[ترجمه گوگل]مدرک تحصیلی دیگر به من مزیت بزرگی در مصاحبه های شغلی می دهد
[ترجمه ترگمان]یک صلاحیت دیگر به من مزیت بزرگی در مصاحبه های شغلی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He held no formal qualification in law.
[ترجمه گوگل]او هیچ مدرک رسمی در حقوق نداشت
[ترجمه ترگمان]در قانون صلاحیت رسمی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صلاحیت (اسم)
ability, capability, competency, competence, qualification, capacity

صفت (اسم)
qualification, accident, attribute, adjective, quality, epithet, determinative, schema

شرط (اسم)
qualification, article, agreement, vow, term, condition, bet, if, clause, provision, stake, reservation, limitation, modality, proviso

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

وضعیت (اسم)
qualification, case, situation, status, position, condition, estate

توصیف (اسم)
qualification, description, narration, shading, delineation

شرایط (اسم)
qualification, term

تخصصی

[حسابداری] شرط
[حقوق] شرط، قید، محدودیت، شرایط احرز (شغل و غیره)
[ریاضیات] توصیف، تعریف، شرایط کیفی، شرایط لازم، خصوصیات

انگلیسی به انگلیسی

• fitness, suitability; act of making suitable; restrictive modification, limitation; diploma or certificate stating one's abilities
your qualifications are the examinations that you have passed.
qualification is the act of passing the examinations that you need to pass in order to work in a particular profession.
the qualifications needed for a particular activity or task are the qualities and skills that you need in order to do it.
a qualification is also something that you add to a statement to make it less strong or less generalized.

پیشنهاد کاربران

گواهی، مدرک یا سند ( پایان تحصیل در یک رشته مشخص )
Qualification=provision
شرط، قید، بند
Well after thinking about it, i support this plan with the provision ( qualification ) that the cost be reduced
خب بعد از فکر دربارش، از این نقشه حمایت می کنم؛ با این شرط که هزینه کاهش پیدا کنه.
qualification:شرایط لازم
qualified: واجد شرایط
سجایا
در ورزش: انتخابی
انتخابی المپیک : qualification for the Olympic
تاییدیه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : qualify
✅ اسم ( noun ) : qualification / qualifier / quality
✅ صفت ( adjective ) : qualified / quality / qualitative
✅ قید ( adverb ) : qualitatively
شرایط، ویژگی، وضعیت
صلاحیت داشتن، شرایط انجام کاری رو داشتن مثال:She has the qulification for this job ترجمه: او صلاحیت انجام این کار را دارد ( شرایط )
تضمینی
qualification ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: صلاحیت سنجی
تعریف: فرایندی که در آن تجربه و کارنامه و توانمندی ها و منابع و ظرفیت کاری کنونی هریک از عوامل بالقوۀ اجرای پروژه بررسی می شود
ویژگی پردازی
در اتومبیل رانی: تعیین خط
همه معنی های این کلمه :
ارزیابی صلاحیت - ارزیابی کیفی
جرح و تعدیل، اصلاح
مدرک تحصیلی - مدرک دانشگاهی
لیاقت - شایستگی - واجد شرایط بودن - صلاحیت
در مورد وقت فوتبال
The exams you have passed or courses you have finished
کیفیت

- شرایطِ لازم
- قیدوشرط
مهارت در انجام کار
تجربه کاری
Experience
تعیین صلاحیت
قابلیت
without qualification
بی قید و شرط
کسب مهارت

Pre qualification
احراز صلاحیت
صلاحیت سنجی
مهارت و توانایی برای استخدام کار
مهارت
در بازاریابی : ارزیابی کیفی مشتری ( در این مرحله که از مراحل قیف فروش است ، مشتری را از نظر توانایی پرداخت مبلغ محصول و یا توانایی و دانش کار با محصول ارزیابی میکنیم .
سابقه کار
تحصیلات
قید
صلاحیت
( در جمع ) مدارج
لیاقت
شایستگی
واجد شرایط بودن
صلاحیت
مدرک تحصیلی - مدرک دانشگاهی
جرح و تعدیل، اصلاح
ارزیابی صلاحیت - ارزیابی کیفی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس