quiz

/ˈkwɪz//kwɪz/

معنی: امتحان، شوخی، چیز عجیب، پرسش و ازمون، مسخره کردن، ازمایش کردن
معانی دیگر: آزمونه، آزمونچه، (رادیو و تلویزیون و غیره) آزمون اطلاعات عمومی، آگه آزمون، آزمونمایش، آزمونه کردن، آزمونچه کردن، امتحان کوچک دادن به، بازجویی کردن، مورد پرسش قرار دادن، (در اصل) آدم عجیب و غریب، خل وضع، (مهجور) شوخی عملی، شیطنت، (مهجور) مسخره کردن، (کسی را) دست انداختن، (نادر) فضولانه نگاه کردن، نگاه مسخره آمیز کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quizzes, quizzing, quizzed
(1) تعریف: to question so as to test students' learning, esp. informally and without prior notification.
مترادف: examine, test
مشابه: catechize

(2) تعریف: to examine or interrogate; press for information.
مترادف: catechize, examine, interrogate
مشابه: cross-examine, grill, press, probe, pump, query, question, sound out
اسم ( noun )
مشتقات: quizzer (n.)
(1) تعریف: a usu. short test of learning, esp. one given informally and without prior notification.

(2) تعریف: an act or instance of questioning.
مترادف: questioning

جمله های نمونه

1. to quiz the murder suspects
از متهمان به قتل بازجویی کردن

2. a sport quiz
آزمونه ی ورزشی

3. a television quiz show
نمایش معلومات عمومی در تلویزیون

4. He took part in a television quiz and won a prize.
[ترجمه نریمان] او در یک مسابقه تلوزیونی شرکت کرد و جایزه را برنده شد
|
[ترجمه هان] او نقشی در مسابقه ی تلوییزیونی گرفت وجایزه برد
|
[ترجمه گوگل]او در یک مسابقه تلویزیونی شرکت کرد و جایزه گرفت
[ترجمه ترگمان]او در یک آزمون تلویزیونی شرکت کرد و برنده جایزه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The teacher has a quiz on last week's work.
[ترجمه نریمان] معلم در مورد مسائل هفته قبل, یک آزمون میگیرد.
|
[ترجمه محمد شفیعی] معلم درباره کار هفته گذشته یک امتحان میگیرد
|
[ترجمه گوگل]معلم یک مسابقه در مورد کار هفته گذشته دارد
[ترجمه ترگمان]معلم در هفته گذشته پرسشی را ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I get fed up with television quiz shows.
[ترجمه گوگل]من از برنامه های مسابقه تلویزیونی خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]من از برنامه های آزمون تلویزیونی سر در می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are so many inane television quiz shows.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های مسابقه تلویزیونی بی‌نظیر زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از برنامه های آزمون و آزمون تلویزیونی خالی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We'll have a quiz at the end of the show.
[ترجمه گوگل]ما در پایان نمایش یک مسابقه خواهیم داشت
[ترجمه ترگمان]آخر نمایش یک امتحان داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The quiz will be a team event organized by the local school.
[ترجمه گوگل]مسابقه یک رویداد تیمی خواهد بود که توسط مدرسه محلی برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]این آزمون یک رویداد تیمی است که توسط مدرسه محلی سازماندهی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The magazine publishes a quiz once a month.
[ترجمه گوگل]این مجله یک بار در ماه یک آزمون منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]این مجله روزی یک سوال را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The club has weekly quiz nights.
[ترجمه گوگل]این باشگاه هر هفته شب های مسابقه دارد
[ترجمه ترگمان]کلوب شبانه هفتگی هفتگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The solution to last week's quiz is on page 8
[ترجمه گوگل]راه حل مسابقه هفته گذشته در صفحه 8 است
[ترجمه ترگمان]پاسخ به پرسش هفته آخر در صفحه ۸ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The format of the new quiz show has proved popular.
[ترجمه گوگل]فرمت نمایش مسابقه جدید محبوبیت پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]فرمت آزمون quiz جدید، محبوبیت یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have you entered your name for the quiz yet?
[ترجمه گوگل]آیا هنوز نام خود را برای مسابقه وارد کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز برای امتحان به اسمت وارد نشده بودی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In tonight's quiz, our contestants have come from all over the country.
[ترجمه گوگل]در مسابقه امشب شرکت کنندگان ما از سراسر کشور آمده اند
[ترجمه ترگمان]در امتحان امشب شرکت کننده ما از سراسر کشور امده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Match your skill against the experts in this quiz.
[ترجمه گوگل]در این مسابقه مهارت خود را با کارشناسان مطابقت دهید
[ترجمه ترگمان]با مهارت خود در مقابل کارشناسان در این آزمون بازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

شوخی (اسم)
sport, game, fun, spree, raillery, quiz, jink, drollery, persiflage, jape, bob, joke, prank, humor, jest, bon mot, facetiae, curvet, gig, lark, funny bone, pleasantry, jocosity, waggery, witticism, laverock

چیز عجیب (اسم)
quiz, miracle

پرسش و ازمون (اسم)
quiz

مسخره کردن (فعل)
quiz, kid, befool, mock, jape, satirize

ازمایش کردن (فعل)
test, gauge, approve, assay, experiment, quiz

انگلیسی به انگلیسی

• short test, short examination; prank, practical joke; investigation, inquiry
test, give an examination; investigate, question; mock, make fun of
a quiz is a game or competition in which someone tests your knowledge by asking you questions.

پیشنهاد کاربران

۱. در بریتانیا: یک رقابت یا بازی یا مسابقه که بین افراد برگزار میشود که طی آن شرکت کنندگان باید به سوالاتی پاسخ دهند.
۲. در امریکا: یک امتحان کوچک و اجمالی که یک معلم از شاگردانش میگیرد.
مسابقه ( یا رقابت ) رسانه ای اطلاعات عمومی
برنامه نمایشی اطلاعات عمومی ( رادیو تلویزیونی )
بازخواست کردن، بازجویی کردن
DETECTIVES QUIZ BUSINESSMAN OVER MISSING TEENAGER
مسخره بازی، دلقک بازی ، ادا اطوار درآوردن
quiz
پیکار پرسشی ، هماردی پرسشی
مسابقه = پیکار ، هماوردی ، پیشی گیری
معنی انگلیسی به فارسی:امتحان ؛ آزمون
امتحان، آزمون، شوخی. . .
سوال ، آزمون ، شوخی
آزمون کوتاه ، آزمون فشرده ، آزمون کوچک
آزمونک
امتحان کوتاه یاکوچک
امتحان . پرسش . آزمون وووو
امتحان، پرسش و . . .
امتحان ، آزمایش کردن ، چیز عجیب ، مسخره کردن ، شو شوخی ، پرسش و آزمون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس