98 1576 100 1 questioner /ˈkwest͡ʃənər/ /ˈkwest͡ʃənə/معنی: پرسشگرمعانی دیگر: سوال کننده واژه questioner در جمله های نمونه 1. She fixed her questioner with an icy glare. [ترجمه ترگمان]چهره سوالکننده را با نگاهی سرد برانداز کرد [ترجمه گوگل]او پرسشگر خود را با تابش یخ زده ثابت کرد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The questioner was heard out in complete silence. [ترجمه ترگمان]سوالکننده در سکوت کامل به گوش میرسید [ترجمه گوگل]پرسشگر در سکوت کامل شنید [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The questioner entrapped him into an admission of guilt. [ترجمه ترگمان]سوالکننده او را در مقابل اعتراف به گناه گرفتار کرد [ترجمه گوگل]پرسشگر او را به پذیرش گناه تبدیل کرد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. A new police questioner was drafted in. [ترجمه ترگمان]رئیس پلیس جدیدی که مورد پرسش قرار گرفته بود [ترجمه گوگل]یک سوال جدید پلیس در [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید ... مترادف questioner پرسشگر (اسم)questioner معنی کلمه questioner به انگلیسی questioner• inquirer, asker; interrogator, investigator• a questioner is a person who is asking a question. questioner را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران ساقي ؟ سوال كننده Samira بازجوكننده سميرا مدرسي بازجوكننده سبحان مرادی A person who ask Questions معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مهدی > شاهکاری ادبی از شاتوبریان błāčkpıńk > what the hell حسان > ابوالعجائب fariba > i adore you Sara > patched things up محمدرضا ایوبی صانع > gratitude Nafy > One me محمدرضا ایوبی صانع > banish نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته امین آریاحمیدرضا دادگر_فریمانFarhoodمحمد حاتمی نژادپارسا میریوسفیDark Light Figureヴァヒド فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته بگسست نام کره ای طبل غازی نگون اقبال یک غازی عجل الله تعالی فرجه صحنه نبرد خاطر تیز