quantification

/ˌkwɑːntəfəˈkeɪʃən//ˈkwɒntɪfaɪ/

معنی: تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم
معانی دیگر: معرفی عناصر یک جسم، تعریف، تعیین خاصیت

جمله های نمونه

1. Others are more susceptible to attempts at quantification.
[ترجمه گوگل]دیگران بیشتر مستعد تلاش برای کمی سازی هستند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر نسبت به تلاش در تعیین کمیت، آسیب پذیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Statistics grapples with the quantification of such nebulous concepts as probability, certainty and error.
[ترجمه گوگل]آمار با کمی کردن مفاهیم مبهم مانند احتمال، قطعیت و خطا دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه ترگمان]آمار با the مفاهیم nebulous به عنوان احتمال، قطعیت و خطا دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The use of quantification in studies of crime tends to obscure this diversity.
[ترجمه گوگل]استفاده از کمی سازی در مطالعات جرم، این تنوع را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]استفاده از کمی سازی در مطالعات جرم، این تنوع را مبهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Quantification of these interactions is essential for a proper discussion of the intestinal effects of dietary calcium and phosphate.
[ترجمه گوگل]تعیین کمیت این فعل و انفعالات برای بحث مناسب در مورد اثرات روده ای کلسیم و فسفات رژیم غذایی ضروری است
[ترجمه ترگمان]استفاده از این تعاملات برای یک بحث مناسب در مورد اثرات روده ای کلسیم و فسفات ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, a quantification of this factor in numbers of volumes or in cost is extremely difficult to achieve.
[ترجمه گوگل]با این حال، تعیین کمی این عامل در تعداد حجم یا هزینه بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعیین کمی سازی این عامل در تعداد حجم و یا در هزینه ها بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Rules of Court provide machinery for the quantification.
[ترجمه گوگل]قوانین دادگاه ماشین آلاتی را برای تعیین کمیت فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]قوانین دادگاه برای تعیین کمی سازی، ماشین آلات فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Quantification procedures for micro and trace analysis as well as for surface and thin film analysis are summarized.
[ترجمه گوگل]روش های کمی برای تجزیه و تحلیل میکرو و ردیابی و همچنین برای تجزیه و تحلیل سطح و لایه نازک خلاصه شده است
[ترجمه ترگمان]روش های Quantification برای تحلیل ریز و ردیابی و نیز برای تحلیل سطح و لایه های نازک به طور خلاصه ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Quantification provides greater descriptive flexibility and subtlety than simple classification.
[ترجمه گوگل]کمی سازی انعطاف پذیری و ظرافت توصیفی بیشتری نسبت به طبقه بندی ساده ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]Quantification انعطاف پذیری و زیرکی کاربردی بیشتری نسبت به طبقه بندی ساده ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Record-breaking and the alleged mania for quantification can not properly explain the appeal of sport.
[ترجمه گوگل]رکوردشکنی و شیدایی ادعایی برای کمی سازی نمی تواند جذابیت ورزش را به درستی توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]شکستن رکورد و جنون ادعا شده برای quantification نمی تواند به طور مناسب جاذبه ورزش را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This emphasis on quantification and categorization occurs in conjunction with the belief that either / or categories must be ranked.
[ترجمه گوگل]این تاکید بر کمی سازی و طبقه بندی در ارتباط با این باور است که هر یک از دسته ها باید رتبه بندی شوند
[ترجمه ترگمان]این تاکید بر quantification و طبقه بندی در ارتباط با این باور است که هر دو گروه باید رتبه بندی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rowntree attempted no detailed quantification of rural poverty, in view of the wide scope of his inquiry.
[ترجمه گوگل]راونتری با توجه به گستره وسیع تحقیق خود، تلاشی برای تعیین کمیت دقیق فقر روستایی نکرد
[ترجمه ترگمان]Rowntree با توجه به گستره وسیع تحقیق خود، تلاش کرد تا کم ترین مقدار کمی از فقر روستایی را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The kind of unqualified quantification illustrated by such examples, he might argue, does not really make clear sense.
[ترجمه گوگل]او ممکن است استدلال کند که نوع کمی سازی غیرقابل صلاحیت که با چنین مثال هایی نشان داده شده است، واقعاً منطقی نیست
[ترجمه ترگمان]او ممکن است استدلال کند که نوعی از quantification ناقص که با چنین مثال هایی نشان داده می شود، واقعا منطقی به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. According to small town quantification target, the system can give a scientific, reasonable appraisal value for a small town.
[ترجمه گوگل]با توجه به هدف تعیین کمی شهر کوچک، این سیستم می تواند ارزش ارزیابی علمی و معقولی را برای یک شهر کوچک ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]با توجه به هدف کوچک سازی شهر، این سیستم می تواند یک ارزش ارزیابی علمی و معقول برای یک شهر کوچک ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then, this article discusses the quantification method of marine fisheries transition system.
[ترجمه گوگل]سپس، این مقاله روش کمی سازی سیستم انتقال شیلات دریایی را مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]سپس این مقاله به بررسی روش تعیین مقدار سیستم انتقال ماهی دریایی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Obviously much further quantification of the blackbone rotational parameters affecting termination is possible.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که تعیین کمیت بیشتر پارامترهای چرخشی استخوان سیاه موثر بر ختم امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که کمی سازی بیشتر پارامترهای چرخشی blackbone موثر بر اتمام ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف (اسم)
praise, description, explanation, compliment, portrayal, circumscription, definition, quantification, portraiture

تعیین خاصیت (اسم)
quantification

معرفی عناصر یک جسم (اسم)
quantification

تخصصی

[ریاضیات] تسویر

پیشنهاد کاربران

تایین غلظت مواد
کمّی سازی
کمّی کردن
تقویم
کمیت سنجی
سنجش کمیت
تعیین مقدار
تعیین کمیت
کمی سازی
کمی سنجی
کمَی کردن

بپرس