1. I am trying to qualify for the job which is now vacant.
سعی می کنم برای شغلی که در حال حاضر بلاتصدی است واجد شرایط بشوم
2. Since Pauline can't carry a tune, she is sure that she will never qualify for the Girls' Chorus.
از آنجا که پائولین لحن رسائی ندارد مطمئن است که صلاحیت لازم برای گروه کر دختران را پیدا نخواهد کرد
3. You have to be over 5'5" to qualify as a policeman in our town.
قد شما باید بلندتر از ۵. ۵ فوت باشد تا صلاحیت پلیس شدن در شهرمان را پیدا کنید
4. to qualify a punishment
مجازاتی را تعدیل کردن
5. to qualify one's approval
توافق خود را مشروط کردن
6. education and experience qualify him for this job
تحصیلات و تجربه او را شایستهی این شغل میکند.
7. You qualify for a tax exemption on the loan.
[ترجمه ترگمان]شما واجد شرایط معافیت مالیاتی از وام هستید
[ترجمه گوگل]شما برای معافیت مالیاتی در وام واجد شرایط هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I won't qualify until next year.
[ترجمه ترگمان]من تا سال آینده صلاحیت نخواهم داشت
[ترجمه گوگل]من تا سال آینده واجد شرایط نیست ...